سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طلبه بلاگ

روشهای غیر مستقیم تربیت افراد

    نظر

 

روش‌های غیر مستقیم تربیت افراد

 

                                                                                        سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

           

بحثمون در روشهای غیرمستقیم برای تربیت کردن افراد هست . حالا این روشها چیه؟

1. روش ابهام

اولیش ابهامِ ، ابهام یعنی چی ؟ یعنی اینکه یک شخصی تو این جمع نشسته که من قصد دارم این نکته‌ی تربیتی رو به این شخص بگم ، تو اعمالش یک نکته‌ منفی داره ، یا من دوست دارم که در اعمالش یک حسنی و یک نقطه‌ مثبتی رو اضافه کنه ، در اینجا از روش ابهام استفاده می کنم ؛ فرض می کنیم که این شخص که خدایِ نکرده ، انسان دروغ گویی هم هست ، نشسته اینطوری می گم : بعضی از مردم که دروغ می گویند آیا می دانند عواقبش چیه ؟ بعد شروع می کنم عواقب دروغ رو گفتن . یعنی : یک دفعه بحث رو ببری به یک سمتی بدون اینکه شخص متوجه بشه با او هستیم . بنابراین شما دارید مطلب رو عنوان می کنید بدون مخاطب خاصی ، به این

می گویند : ” ابهام ” . به همین سادگی و راحتی ! اون کسی که قراره تعلیم بشه نشسته . شما مطلب رو می گید اما مخاطبتون اون نیست ؛ فلان عمل زشت این بدی ها رو داره ، یا اگه بدونید فلان عمل خوب چقدر محسنات داره ،‌اینجا دیگه او شخص مطلب رو می گیره بارها ممکنه اتفاق افتاده باشه ، برای خود من که پدری ، مادری زنگ زده باشه ، مراجعه کرده باشه ، که فرزندم فلان مطالب رو رعایت نمی کنه ، و شاید فکر کردن که مثلاً من می رم می کشمش کنار بهش می گم ولی قاعده اینطوری بوده که ما رو منبر می گفتیم و اون شخص گوش می داده و اون پدر و مادر فکر می کردن که من با بچه اش صحبت کردم ، زنگ می زنه از من تشکر می کنه و بدین صورت این کار انجام شده بدون اینکه مخاطب خاصی رو انسان بکشه کنار . اتفاقاً این ابهام خیلی تأثیرش بیشتره . خصوصیتش چیه ؟ خصوصیتش اینه که اون شخصی که داره تعلیم رو گوش می کنه ، بدون اینکه استرس و ترسی داشته باشه در یک فضای آزاد ، خودش داره راجع به این مطلب فکر می کنه و نتیجه ای که می گیره با نتیجه ای که من خصوصی بهش بگم خیلی بهتره . چرا ؟ یک وقت هست که من می گم : آقای فلانی ! شما که دروغ می گید ، دروغ این مشکل رو داره ، اون مشکل رو داره . این یک استرسی میگیردش که بله من فهمیدم و چقدر زشت شد و هزار تا مسئله دیگه اونجا تو رو در واسی گیر می کنه اگر هم بگه : ” چشم ” انتخاب نکرده . اما اگر اینگونه گفته بشه این در حقیقت ، تعلیم رو خودش انتخاب کرده . من دارم برای مردم می گم بعد خودش حرف خوب رو انتخاب می کنه و مخصوصاً جوونها وقتی خودشون انتخاب می کنند خیلی مقیدتر هستند به این انتخاب ، تا اینکه ما چیزی رو بهشون بگیم باید این رو انجام بدید لذا این روش ، روش بهتری

است . از روشهای مستقیم بهتره . این نکته نوع اول روش غیر مستقیم که اسمش ابهام بود.

2. روش تطبیق

 

دومین روشی که در روش غیر مستقیم هست تطبیقه ، تطبیق یعنی چی ؟ تطبیق باز دو نوع داریم یک وقت هست شخص رو من می کشم کنار می گم ببین آقا جون یک زمانی یک نفری بود مثل تو اینجوری کار

می کرد . قشنگ قضیه رو براش میگم ، مثل تو اینجا اینجوری بود ، وقتی که مثلاً هم سن و سال تو بود در اینجای کارش لنگ می زد رفت جلوتر ، جلوتر رفت تا به کجا رسید ، الان مشکل داره ! مثال می یارم و خودش رو با او تطبیق می دم . دانش آموز حالا یا بد یا خوب ، دانش آموز مثلاً دبستانی یا دبیرستانی فلانی من دانش آموزم بود اینجوری درس می خوند اینجوری جلو رفت ، اینجوری جلو رفت آخرش هم کنکور قبول نشد ، اینجا رفت ، اون جا رفت ، زندگی اش اینطوری شد یا نه رفت المپیاد ، رفت فلان جا ، خوبش رو مثال می زنم این یک نوع تطبیقِ این هم اثر داره اما اون تطبیقی که اثرش بیشتره چیه ؟ اینِ که باز اینجا در تطبیق ما ابهام بکار ببریم یعنی اینجا هم باز به شخص مستقیم نگیم با تو هستم باز یک قضیه ای رو تعریف کنیم ، شخص هم نشسته بگیم ، بله ، فلان شخصی که من می شناختم اینگونه بود ، اینگونه زندگی کرد ، اینگونه بالا رفت ، دارم یک قضیه ای رو تعریف می کنم اما در حقیقت دارم به اون می گم ولی خودش نمی دونه با اون بودم . ممکنه کسی نشسته باشه تو جمع اما من دارم تطبیق می دم ، قضیه ای رو تعریف می کنم ولی منظورم یک شخص خاصه دو تا شخص خاصه ، ده تا شخص خاص ، بستگی به اون جمع داره . باید شخص تو اون جمع گم باشه . این نکات رو عنایت کنید اگر شخص خدایی نکرده فکر کنه شما دارید اینجوری کار می کنید این در حقیقت دارید مسخره اش می کنید مثلاً شخص نشسته بی بی اش نشسته ، پدربزرگش هم نشسته ، پدرش هم که استاد دانشگاهه نشسته ، مادرش هم که هیچ کاره هست نشسته ، خودش هم نشسته میگه : ( مثلاً به باباش ) آقای فلانی یکی دو دبیرستانی بود مثل شما درس نمی خوند این می فهمه با این هستی ، دیگه با بی بی که نیستی ! باید شخص گم باشه وگرنه اینجوری احساس تمسخر می کنه . میگه : این بابا رو نیگاه ! فکر می کنه ، نمی دونم با منه . و اتفاقاً بدش

می یاد . اینجور جاها جوون احساس کنایه می کنه . جوون خیلی از کنایه بدش می یاد . خُب این نوع اول تطبیقه و نوع دومش که گفتیم خود شخص رو مثال نمی زنیم و یک قضیه ای رو مطرح می کنیم و خود شخص این قضیه رو با خودش تطبیق می ده . می گه : اِه . . . ! چقدر شبیه منه ؟! و خودش خود به خود تطبیق می ده . این نوع دوم بهتره.

 

 

3. روش عطف

 

خطاب به مخاطب فرعی ، خیلی این معناش ساده است یعنی چی ؟ یعنی به در بگو ، دیوار بشنوه . معناش به همین راحتیه . باز این دو نوع داره . نوع اول چیه ؟ اون دَر اون مخاطب دیگه ای که ما الکی داریم بهش می گیم الکی داریم می گیم این مخاطب مثل اون می مونه . مثلاً آقای “ الف ” و آقای “ ب ” دو تایی مثل همند تو یک کلاس ،‌ تو یک سن و سال ، توی یک مقام ، توی یک پایه به آقای “ ب ” می گم : شما که درس نمی خونید ، ( این که می گم درس ، مثالهاش می خوام توی بحث تعلیم و تربیت معلمی باشه وگرنه مثال دیگه هم هستش نمی خواهم بکشه توی وادی های دیگه ) ، شما اگه این کار رو انجام ندید ، این عقوبت رو مواظب باش بهت می رسه . بنده‌ خدا هاج و واج مونده این مسئله چه ربطی به ما داره ولی ما منظورمون کیه ؟ اینوری ، اینها دو تایی مثل هم اند ، این با خودش می گه : نیگاه ! این هم مثل منه اگه به من نگفت به این گفت ، فردا اگر من عملم رو درست نکنم به من هم می گه . عنایت می کنید ؟ معمولاً تو اینجور جاها ، تو این جمع ها یک آدم با ظرفیت پیدا می شه ، که نقش در رو بازی کنه . معمولاً یک بچه ای که هم سن و سال بچه های دیگه هست اما این ظرفیتش رو داره ، می شه باهاش هماهنگ کرد که آقا من هر وقت به تو ایراد گرفتم منظورم اینه ، همچین بچه هایی پیدا می شن که از سن و سالشون هم بالاتر باشن . این یک نوعشه که بنده‌ خدا با خودش می گه : من هم باید رعایت کنم وگرنه این پیه به تن من هم مالیده می شه این صابون به تن من هم می خوره !

نوع بعدی ،‌ عطفِ به مخاطب فرعیه : این که شما به یک کسی که مقامش خیلی بالاتر از اینه این مطلب رو بگی یک نکته‌‌مهمی رو به یکی دیگه ای بگی که مقامش خیلی بالاتره این بابا دیگه ماستهاش رو کیسه می کنه میگه به به ، این بابا که ده پله از ما بهتر بود اینطوری باهاش صحبت شد اگه من عملم رو درست نکنم و بفهمند چی می شه ؟! دقت می کنید ؟ پس به این در و دیوار گفتن یک وقت هست که این در و دیوار مثل هم هستند ، یک وقت هست نه مقام در خیلی بالاتر از دیوارِ اینجا اونی که داره نقش دیوار رو بازی می کنه حساب کار دستش می یاد و بعد روش بعدی ، هنر :‌ که من الان در موردش صحبت نمی کنم چون این یک جلسه‌ کاملاً مجزا و جداگونه ای می خواهد . هنر مثل تاتر ، سینما ، خط ، شعر ، اینها هنره و اینها جزء روشهای غیر مستقیم در تعلیم و تربیته . اتفاقاً خیلی هم موثره . خیلی موثره و حتماً متعهدین ما باید این وادی رو بروند یاد بگیرند کما که ما داریم تو این وادی ، هنرمند متعهد زیاد داریم و با بیان شعر ، بیان سینما ، بیان تاتر ، بیان فیلم ، بیان سریال ، و بیان های دیگر هنری این تعلیم و تربیت رو انجام بدهند . خیلی خیلی موثرتره از همه چیز شاید موثرتر باشه شاید بعد از اون کلامی که از ناحیه‌ اهل بیت (س) بیان شده و از طریق عشق اهل بیت (س) اثر داره هنر دومین رتبه رو داره ، اون اولی هم بخاطر اهل بیت (س) هنر خیلی اثر داره و این هنر رو ما باید یک بحثی راجع بهش داشته باشیم که

انشاء الله خواهیم داشت .

 

4. روش اظهار اعتقاد خلافه

بنده می بینم که یک آقایی فلان خصوصیت رو نداره ، خوب دقت کنید اینها بعد اشتباه نشه ، مثلاً می بینم که آقای “ الف ” ، هیچ آدم مخلصی نیست اتفاقاً ریا هم داره می کنه می گند اظهار اعتقاد خلاف من برم بهش بگم آقا واقعاً این اخلاص شما قابل تحسین است . برم بهش بگم چقدر شما مخلصید ، ببینم که این کاهل نمازه ، بگم آقا خیلی نمازهات باحاله من حسرت می خورم به نمازهات ، بیان اینگونه را می گویند : بیان اظهار اعتقاد خلاف و این چیزها هست و داره استفاده می شه تو کارهای ما تو جاهای دیگه داره ازش استفاده می شه . این دو حالت داره طرف ممکنه بگه این گول خورده اشکالی نداره بگذارید بگه گول خورده اما یواش یواش ، روش تأثیر می ذاره یعنی شخص مخلص می شه ، نمازش خوب می شه یک کسی که انسان نورانی و با معنویتی نیست همه بیانن بهش بگن آقا التماس دعا شما چقدر نورانی هستید ، چقدر بامعنویت هستید این خود به خود تأثیر می گذاره این خود به خود می ره به این سمت حالا تو مسائل اخلاقی داریم تو مسائل دیگه هم داریم تو مسائل کلاس و معلم و اینها هم داریم ، یکی از روشهای تربیتی اینه صفتی که در شخص دوست داری باشه ولی نیست بهش نسبت بده طرف ترسو بهش بگید “ الله اکبر ! ” خیلی شجاعید آقا این یواش یواش خودش احساس شجاعت می کنه و در حقیقت یک جور تلقینِ ، تلقینی که خیلی هم اثر داره . این رو شما داشته باشید این اظهار اعتقاد خلاف یکی از روشهای تربیتیه که البته نباید به افراط کشیده بشه که شخص ببینه ، خودش هم باورش شده و نمازش هم خوب شده و خودش هم فکر می کنه نورانیه . اینجا باید روش رو عوض کنیم گفتیم که این روشها برای هر کسی یک روش خاصیه . طرف از موش هم می ترسه و باورش می شه که شجاعه . اینجا دیگه شما باید روش رو عوض کنید و بعد حالا من یک تبصره بگم تو کل مباحث و تو این بحثی که ما امشب داریم ، فرصت یابی ، یعنی : شناختن فرصت مناسب ، یکی از هنرهای معلم همینه . یعنی : زمان و مکان تعلیم رو تشخیص بده که این رو من در بحث امر به معروف خوب بازش کردم . اینکه الان وقت خوبی برای تعلیم دادن مثلاً الان ساعت 10 شب خوبه ؟ ساعت 10 صبح خوبه ؟ ساعت یک بعد از ظهر خوبه ؟ ساعت 5 بعد از ظهر خوبه ؟ تو مسجد خیرات خوبه ؟ نه تو خونه خوبه ؟ تو ماشین که داریم می ریم به سمت خونه خوبه ؟ تو محل کار خوبه ؟ با توجه به شخصیت ، که تو کدوم زمان این پذیرشش بیشتره ، با توجه به شخصیت باید زمان و مکان تربیت مشخص بشه . این رو خوب دقت کنید . طرف الان عصبانیه ، ناراحته ، یک شکستی خورده ، رفته مثلاً مدرسه دیده کارنامه اش کارنامه‌ افتضاحی از 25 تا درس ، 24 تاش رو افتاده . این شخص که می رسه خونه الان وقت تعلیم و تربیتش نیست ، بگذارید یک خورده فکر کنه ، یک کم استراحت کنه ، طفلک خسته اشه ، اینقدر درس خونده ! یه کم تعدیل اعصاب کنه ، یه کم آرامش بهش دست بده ، بعد ، در هنگام خستگی روحی هیچ تعلیمی تأثیر پذیر نیست طرف وقتی گشنشه هیچ چیزی حالیش نیست . طرف گشنشه تو داری داستان حسین کرد شبستری براش می گی ؟ بابا من گشنمه ، گفتم خدمتتون وقتی دزد رو می گیری ، دزدی که یک دونه نون دزدیده و شکمش الان داره غر غر می کنه از گرسنگی اول سیرش کن بعد درباره دزدی باهاش صحبت کن و در تمامی مسائل اخلاقی و غیر اخلاقی و تعلیم و تربیت حرف اول اینه . معلم هنر تشخیص بهترین فرصت برای تعلیم و تربیت رو داشته باشه بهترین فرصت ، عجله نکن تا یه چیزی دیدی فوراً اقدام نکن یه کم تعمیم ، یه کم تفکر حول و حوش شخصیت مورد نظر و بعد یه کم فکر کردن و بعد بهترین راه رو تو این راه هایی که دارم می گم انتخاب کردن . این هنری است که یک مربی ، یک معلم ، یک منبری ، یک کار فرهنگی کن ، یک آمر به معروف و یک ناهی از منکر باید داشته باشه .

5. روش عمل به ضد

 

اگر خصوصیت منفی در طرف مقابل می بینیم مثلاً این شخصیت خود کم بینه ، عمل به ضد کنیم یک مسؤولیتی بهش بدیم که این مسؤولیت احتیاج به یک نفری داره که خیلی اعتماد به نفس داره حالا این مسؤولیت نه مسؤولیت مملکتی ، منظور اینه که یک مسؤولیت به گردنش بگذاریم که تو همین محیط تربیتی خودمون باشه که این نیاز به اعتماد به نفس داره ، طرف ترسو هست ، بفرستیمش تو دل خطر ، تا ترسش بریزه . خدا رحمت کنه شهید حسن شاد ، تو منطقه فرمانده ما بود . می گفت : هر وقت دیدید دارید می ترسید ، ( خُب بعضی وقت ها ترس بود ، بلند می شدی می دیدی کنارت دو تا “ دوشیکا ” دارن کار می کنن ، با این همه ترکش ) می گفت : چشم هات رو ببند با سر برو سمتش ! و اتفاقاً موثرترین حالت همین بود.

من خودم یک شبی رفته بودیم شناسایی ، یک پلی بود که نصفش خراب شده بود و زیر پل اون قسمتی که خراب شده بود رو به ما بود ، و اون ورش ، رو به عراق . من خیلی خسته بودم و به این دو نفر بعدی گفتم : من دیگه نمی تونم راه بیام ، دارم از خستگی و بی خوابی می افتم . شما برید اینجا رو یه بررسی کنید . من همین جا زیر این پله یک چرتی بزنم . خلاصه ما نشستیم زیر پله یک چرت بزنیم دست رو گذاشتم زیر سرم ، دیدم یک پوتینه و یک پای گنده ای ، اِه . . . ! جنازه بود دیگه ، تازه‌ تازه هم بود ، بو هم نمی داد شاید یک ساعت ، دو ساعت پیش به فیض عظما رسیده بود . خُب من یک لحظه ترسیدم ، خیلی تاریک بود ، یاد حرف حسن شاد افتادم که اون زمان هم هنوز شهید نشده بود ،‌ جاتون خالی قشنگ رفتم بغل دستش آجر رو گذاشتم زیر سرم تخت خوابیدم ، هیچی ام نشد ، تازه وقتی بلند شدم خداحافظی ام کردم ! گفتم : آقا ! ببخشیدا مزاحم شدیم ! ( تو دل ترس رفتن ) یعنی عمل به ضد . هر صفت منفی داری عمل به ضدش باعث می شه آدم قدرت و اراده اش قوی بشه ترس از مسائل تنبیهی ، خودکم بینی ، عدم اعتماد به نفس همه‌ اینها با عمل به ضد ، چرا اعتماد به نفس ندارم ؟! بندازید متربی و کسی که در تعلیم و تربیته تو مسیری که بتونه استعداد خودش رو بروز بده چه استعدادهایی که کوبیده شده ، اینقدر خمود و ضعیف و ساکته اگه بیفته تو مسیری که باید بروز بده ، بروز می ده ، بچه ای که می گه من نمی تونم درس بخونم من دل زده هستم خسته هستم همین بچه چهل سالش می شه تو اداره بهش می گن یا اخراجی یا باید خودت رو برسونی به لیسانس همین می شینه درس می خونه چون مجبوره در صورتی که این تو زمان بچگی ، کودکی و جوانی استعدادش خیلی بیشتر بود ولی مجبور نبود ، چون عقلش بهش نمی گفت مجبوری . عقلش نمی کشید این کار رو نمی کرد ولی همین شخص می بینی که راه می افته و کار انجام می ده .

و بعد ، وسواسی : طرف می گه : من وسواسیم ! یکی از راه های درمان وسواس اینه عمل به ضد ( پیش روانپزشک هم بری همین رو می گه ) مثلاً می گه : اگه یه قطره آب بریزه روی من ، نجس می شم ، می گه : آقا ! با شلنگ بپاش روش ! آقا ! چکار می کنی ؟! نجس شدم . آهان ! . . . خُب نجس شو ! یک بار ، دو بار ، سه بار ، بعد بالاخره این مطلب از ذهنش خارج می شه . پس عمل به ضد هم یکی از روشهای تربیتیه . اینو برای خودتون می تونید عمل کنید این برای برادرها ، مثلاً شب از کانون داری می ری خونه ، اگه می ترسی اتفاقاً خیلی آروم راه برو ، خیلی آروم محکم وایسا . یک زمانی یادمه وقتی کوچیک بودم ، تو مشهد ، کوچه های پشت حرم خیلی دخمه بود ، بعد تو این کوچه ها در خونه ها ، تو رفتگی داشت من می خواستم از اونجا تنها رد بشم ، اتفاقاً می خواستم برم یک جلسه ای که ساعت دوازده شب بود ، بعد من از جلو هر کدوم از اینها که رد می شدم می گفتم آخ الان از تو یکی از اینها یک معتادی بیرون می یاد و می پره و گلوم رو می گیره و خفه می کنه ، دو تا سه تا رو که رد کردم دیدم اینجوری جونم بالا می یاد ، برگشتم اول کوچه یکی یکی داخل دخمه ها رو نیگاه کردم تا آخر کوچه هیچ کی نبود ، اگه بودم می زدم تو سرش ! این عمل به ضد هست و با فرار کردن از اون چیزهایی که می ترسی یا چیزهایی که نمی تونی انجام بدی ، چیزی درست نمی شه . باید اعتماد به نفس داشته باشی . بعضی ها از حرف زدن می ترسند ، می ترسند دو تا کلام حرف بزنند ، با فرار کردن از حرف زدن ، در حقیقت ما داریم استعداد خودمون رو سرکوب می کنیم . عمداً خودمون یا بقیه رو تو شرایطی که می ترسیم بندازیم .

اما اگر طرف متکبره ، (متکبر از ما تواضع می خواهد دیگه ) این دیگه دستور قرآن و ائمه (ع) هست . فرمودند : جلویش تکبر به خرج بدید ، جلوش بایستید ! چی چیه ؟! چه خبرته ؟! جلوی متکبر کوتاه نیاید ، هرچی تواضع دارید برا خودتون نگهدارید . جلو همتون دارم می گم ، دست همتون رو من می بوسم ، اما اگه متکبر بیاد پیش من قیافه بگیره ، حتی اگه خدای زمین و زمان باشه ، دو زار بهش محل نمی گذارم ، دستور اهل بیته (س) ، عنایت کردید ؟ این عمل به ضده ، حالا من آیه‌ قرآن رو بخونم ، قرآن اینجا دستور می ده سوره‌ فصلت آیه 34 “ اِدفَعْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذا الَّذی بَیْنَکَ وَبیْنَهُ عَداوَه کَاَنَّه وَلِیٌّ حَمیمٌ ” می گه : اگر کسی بهت بدی کرد عمل به ضد کن بهش محبت کن و این محبت باعث خواهد شد که این برای تو “ وَلیٌّ حمیم ” یک دوستدار واقعی باشه ، این روش تربیتیِ قرآن هست ، طرف متکبر نباشه ها یک کسی که بهت بد کرده بهش خوبی کن ، طرف حسوده ، می گه : آقا ! دوای درد حسود ، محبته ، باید بهش محبت کنیم . این حسادتش درمان می شه ، طرف بدی می کنه با خوبی جواب بده . یک بار ، دو بار ، سه بار با خوبی درمان میشه ، ما نمی خواهیم دعوا کنیم تو جهان دو روز نیومدیم که دعوا کنیم . صبح تا شب این فحش بده اون جواب بده ، این چهار تا بذاره بالاش که ، ما اومدیم تو جهان آدم بشیم و تربیت کنیم . اومدیم تو این جهان عالم بشیم و زکاتش رو بدیم و نشرش بدیم ، خُب اگه ما اینجوری می خواهیم عمل کنیم ، مسلمونیم ، شیعه هم حالا هیچی اگه مسلمونیم قرآن د اره این رو می گه قرآن داره می گه روش تربیتی من قرآن که دارم تعلیم می دم به شما اینه “ اِدْفَع بالْلَتی هی احسن ” حالا من تو پرانتز یک چیزی رو بگم ، یک اشکالی گرفته بودن که من باید جواب بدم . گفتن : آقا ! چرا آیه قرآن رو غلط خوندید ؟ “ وَلِمَن خاف مقام ربه الجنتان ” رو گفتید “ و اما خاف مقام ربه جنتان ” ببینید ! این رو که من خوندم ، روایت از امام صادق (ع) بود ، این یک تیکه از قرآن رو ، امام صادق (ع) فرمودند . امام صادق (ع) می فرمایند : ” و این شخصیت به جایی می رسه که و اما به اینجا می رسه یکدفعه از این قسمت آیه‌ قرآن رو امام صادق (ع) نقل کردند “ من خاف مقام ربه جنتان ” وگرنه من هم می دونم که “ ولمن خاف مقام ربه ” هست . بعضی وقتها اگر در آیه قرآن کم و زیاد می بینید ، این مال داخل روایت بودنش هست . چون هر دوتاش عربیه ، شما فکر می کنید همش قرآنه ، همش قرآن نیست ، حالا اینجا هم چون اینطوری شد عرض کردم خدمتتون . پس این هم روشِ تربیتیه که قرآن داره برای ما می گه . عمل به ضد !

6. روش عبرت

 

یکی از مهمترین و به نظر من از نظر تجربی ، یکی از روشهای موثر تربیتی ، عبرت است ، عبرت آموزی ، اولاً : عبرت یه دونه شرط داره ، اینکه شخص عبرت آموز و عبرت گیر باشه ، بعضی ها عبرت نمی گیرند ، هرچی هم ببینند ، عبرت نمی گیرند لذا در آیات مختلف قرآن هر وقت بحث عبرت شده ، یه “ اولی الابصار ” یه “ للمتقین ” یا یه چیزی توش داره که نشون دهنده‌ اینه که همه نمی تونند عبرت بگیرند “ صاحبان بصیرت ” ، “ متقین ” ، “ مؤمنین ” پس شرط عبرت گرفتن بینا بودن ، متقی بودن و مؤمن بودنه .

راقب اصفهانی در “ المفرادش ” در معنی عبرت اینجوری می گه : “ عبرت یعنی ، نظر انداختن به مطلبی و پی بردن به مطلب دیگر ! ”

حالا من دقیقاً مثالهای عبرت رو براتون می گم : 1 ـ امور حتمیه : چیزهایی که حتماً واقع می شود ، مثل “ مرگ ” ما به مرگ که نظر می اندازیم ، عبرتهای دیگه ای ازش می گیریم . یعنی زندگی بهتر کردن . یا مثلاً “ پیری ” پیری آینه عبرته . وقتی انسان به پیرها و بزرگترها نظر می اندازد ، عبرت می گیره . من یک وقتی براتون گفتم که عکس کوچیکی های مثلاً پدرتون ، پدربزرگتون ، مادر بزرگتون رو داشته باشید و ازش عبرت بگیرید .

عبرت چیه ؟ عبرت یعنی اینکه تویی که الان جوانی و هفده ، هجده و یا هرچند ساله هستی ، در اوج زیبایی و خوشکلی هستی . یکجوری کار کن که این زیبایی و خوشگلی ات تنها حربه‌ تو نباشه ، چون از بین می ره . یه جوری کار کن که بعد از سی سالگی بتونی کار کنی ، بتونی زندگی کنی . با انگیزه بتونی زندگی کنی . با دماغ خوشگل که نمی شه زندگی کرد . بعضی ها اینقدر به خوشگلی خودشون مشغولند ، انگار دیگه این همه زندگیه ، این پیری آئینه عبرت . یعنی اینکه آدم ببینه که برای اون روزگار هم مسائلی داشته باشه . بعضی وقتها خیلی خدا رو شکر می کنم و همیشه از خدا خواستم در اوج مؤثر بودنمون از دنیا بریم ، هیچ وقت نیازمند نباشیم . بعضی وقت ها از کنار پارک ها رد می شم می بینم این همه پیرمرد و پیرزن از صبح تا شب بیکار اونجا نشستن ، خیلی خدا رو شکر می کنم که یه جوری دارم زندگی می کنم که وقتی به سن و سال و درجه‌ اینها برسم ،‌ ( اگه خدای نکرده ، اگه برسم ) تو پارک نمی شینم ، چون کار دارم برای انجام دادن . می تونم مطالعه بکنم ، تحقیق بکنم ، صحبت کنم ، کلاس برم و خوشحال می شم از این روشی که برای زندگی خودم انتخاب کردم . این عبرته ! کارمندها باید الان عبرت بگیرن برای بعد از بازنشستگی می خواهند چیکار کنند ؟ این هم یک عبرت دیگه . مثلاً پیامدهای رفتارها رو ببینه که اون هایی که خوب بودند کجاها رو گرفتن ؟ اون هایی که بد بودند کجاها رو گرفتن ؟ اونهایی که هرچی دلشون خواست ،