سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طلبه بلاگ

شناخت امام زمان

شناخت امام زمان



بحثی که برای این جلسه انتخاب کردیم ، شناخت امام زمان (عج) هست . در دو جلسه قبل ، پیرامون انحرافات مکتب امام زمان (عج) صحبت هایی شد و اینکه امام زمان ما چگونه بد معرفی شده است و وعده را بر این گذاشتیم که امام زمان (عج) را آن جوری که علما و اساتید ما در کتب معتبر امام شناسی معرفی کردند ، برای شما معرفی کنیم . انشاء الله .
اولاً نکته ای که در بحث امام زمان (عج) خیلی مورد سؤال واقع می شه این هست که امام زمان (عج) چند سالشون هست ؟ خُب امام زمان که به شهادت نرسیدند ، در غیبت هستند . و اگر این همه مدت سال ، عمر کردند ،‌چه شده که عمرشون تمام نشده . این شبهه اول که من الان براتون باز می کنم . خیلی ساده ! خیلی ساده و راحت جوابش رو خدمتتون می گم .
معصوم ، یعنی کسی عصمت دارد ، یعنی مبراست از گناه و از اشتباه . لذا اگر روزی ، بنده ای در باب رسیدگی به بدن خودش هیچ اشتباهی نکند ، یعنی دقیقاً بدونه برای این بدن ، از نظر پزشکی و از نظر علمی چه چیزهایی لازم هست و چه چیزهایی لازم نیست ، دقیقاً بدونه چه چیزهایی این بدن رو خراب می کنه و چه چیزهایی عمر این بدن رو زیاد می کنه ، این فرد می تونه سالیان سال عمر کنه . قلبی که مسائلش رعایت می شه ، استهلاک نمی گیره ، اگه هرچند وقت یک بار اون مسائلی که برای قلب لازم هست ، بکار گرفته بشه ، قلب دوباره طراوتش رو بدست می یاره .
اگه شخص بدونه چگونه از کلیه خودش استفاده کنه ، این کلیه خراب نمی شه . در بحث بعد از ظهور امام زمان (عج) می فرمایند : اگر علم پزشکی صد قسمت باشه ، یک قسمتش تا ظهور امام زمان (عج) باز شده و 99 درصدش بعد از ظهور امام زمان (عج) باز می شه . این خیلی حرفه !
ببینید الان یک صدم اون علم چه کارهایی که نمی کنه ! دستت قطع می شه ، ده روز بعد اگر سالم نگهش داشته باشی ، پیوند می زنن ! یعنی تا الان فقط نتونستند سر رو پیوند بزنن ، که شاید این هم جزء اون 99 درصد باشه . چیزی که تا الان بهش نرسیدند این هست که اکسیر جوانی رو کشف کنند . و یا مداوای چند تا بیماری مثل ایدز و سرطان و . . . بقیه رو فهمیدند ، پس اون 99 درصد یک دریایی از علم هست .
این جواب ما به شبهه عمر امام زمان (عج) ، که چون ایشون معصوم هستند و اشتباه نمی کنند ، لذا مسائل پزشکی رو رعایت می کنند و عمرشون دراز هست . کما این که خضر پیغمبر (ع) هم هنوز زنده هستند و خیلی هم از امام زمان (عج) بزرگتر هستند . اما در روایات ما اینطور قید شده که امام زمان (عج) حالت صورت ، اندام ، چهره ، طراوت ، متانت ، حالت صحبت کردن شون مطابق یک انسان بین 30 تا 40 ساله است . یعنی هرچند صد سال هم که ایشون عمر داشته باشند ، قیافة ظاهری شون شبیه یک انسان 30 ، 40 ساله است .
بحث امشب خیلی مهمه . ما می خوایم امام زمان (عج ) رو بشناسیم . در دو جلسه قبل کسانی که دروغ می گفتند رو شناختیم ، الان می خوایم کسانی که راست می گن رو بشناسیم . خُب امام زمان (عج) به قیافه یک انسان 30 ، 40 ساله هستند . یعنی حتی موی سفید در محاسن و موهای ایشون دیده نمی شه و قیافه با طراوتی دارند . اینها چیزهایی هست که در روایت گفته شده . بعضی ها می گن : ما امام زمان (عج) رو در خواب دیدیم مثلاً به شکل فلانی و یا به شکل یه پیرمرد و . . .
نه ! امام زمان (عج) فقط و فقط به شکل خودشون ، دیده می شن . به شکل ائمه (ع) . فقط و فقط به سیمای خودشون دیده می شن . کلاً ائمه (ع) چه در خواب و چه در بیداری به شکل خودشون به انسان رو می کنند . بعضی ها می گن : فلانی اومد ، یه حرف غیبی رو به ما زد و رفت و غیب شد . خُب این هم ممکنه ، ممکنه امام زمان (عج) لیاقت شما رو در این حد دیده باشه که یک نفر رو بفرسته ، تا یه پیغامی به تو برسونه . ممکنه یه پیرمرد دهاتی و یا یه چوپانی باشه که خودش هم ندونه چه پیغامی رو داره می بره . کما اینکه اون پیرمردی که پیغام امام زمان (عج) رو در مورد یه مسئله فقهی به شیخ مفید رسوند ، خودش هم نمی دونست که اصلاً کی بهش این پیغام رو داده ، به کی داره پیغام رو می رسونه و حتی پیغام چی هست ؟! پس اگر یه روزی انشاءالله یه کسی در این جمع امام زمان (عج) رو دید ، بدونه اون قیافه ای که از امام زمان (عج) می بینه قیافه خود امام زمان (عج) هست . و اگر یه وقت کسی گفت من امام زمان (عج) رو به فلان قیافه و فلان قیافه دیدم ،‌ بدونید که این شخص صداقتش مورد تردید هست . و اگر هم درست بگه ، خود امام زمان (عج) نبوده ، یه پیغام رسون بوده . که این رو هم در جلسات قبل گفتم .
امام زمان (عج) زندگی می کنند . منتهی بعضی نکات راجع به زندگی امام زمان (عج) مبهم هست و برای ما هم فرقی نمی کنه . استاد بزرگوارمون حضرت آیت الله فاطمی نیا می فرمودند ، اومدند از من وقت گرفتند ، بعد آخرش گفتند : آقا جون ! امام زمان (عج) چند تا زن و بچه داره ؟ اصلاً ازدواج کردند ؟ من هم بهشون گفتم : والله برای عقدشون که دنبال من نیومدند . این هم سؤال شد ؟!
خُب حتماً ازدواج کردند ، و حتماً زنهای ایشون به پای ایشون نمی تونن عمر کنند ، یعنی یقیناً ایشون فرزندانی دارند . بچه هایی دارند ، شاید هم نداشته باشند ، ما چه می دونیم ؟ اصلاً‌ چه فرقی می کنه که ما بدونیم یا ندونیم . جزء وظایف شیعة منتظر این نیست که بدونه امام زمان (عج) چند تا زن و بچه داره . انشاءالله در جلسات آینده وظایف منتظر رو خواهیم گفت .
امام مهدی (عج) ، امامِ زمان هستند . این نکته ای که می خوام خدمتتون بگم ، یه نکته بسیار ظریف ، دقیق و حیاتی هست . خیلی دقت کنید . شما این تسبیح رو می بینید ؟ من این رو می گیرم روبه روی خودم ، این چیزی که شما از تسبیح می بینید ،‌ تمام تسبیح هست . به من هم می گن : “ صاحب تسبیح ” ، یعنی کسی که تسبیح مال اون هست . یعنی کسی که به تمام این تسبیح واقف هست . از اولش تا آخرش . امام زمان ما و تمام ائمه (ع)‌در اون برهه زمانی خودشون ، اینها امام زمانند ، کل زمانها . نه امام
یک زمان خاص . کل زمان ! یعنی همین طوری که من به این تسبیح اشراف دارم ، امام زمان (عج) به تاریخ خلقت و هستی اشراف دارند . این خیلی نکتة ظریفی هست . یعنی امام زمان (عج) از ابتدای آفرینش ، تا لحظه سور اسرافیل ، تمام عالم خلقت رو می بینند ، و بهش اشراف دارند . زمان دست ایشون هست . هر وقت که خودشون بخوان ، در هر جای زمان مرور می کنند . امام زمان (عج)‌ ! نه اینکه مثلاً بدونه که سال 260 هجری و یا 2 میلیون سال پیش چه اتفاقی افتاده ، دونستن فرق داره . امام زمان (عج) می بیند ! که انشاءالله آخر بحث ، از این موضوع یه نتیجه می گیریم .
امام زمان (عج) است ! نه فقط امام ما ، نه فقط امام کرة زمین ، نه فقط امام من و تو ، نه فقط امام شیعیان ، نه فقط امام منظومه شمسی ، نه فقط امام کهکشان راه شیری ، امام تمام خلائق عالم هستی ! هر اتفاقی که در تمام عالم هستی می افته ، امام زمان (عج) بهش اشراف داره ،‌ اگر بخواد یک موجود خیلی ، خیلی کوچک و ریز در آخرین کهکشانهایی که ترلیون سال نوری از ما فاصله داره ، این ور و اون ور بکنه ، می تونه . امام زمان (عج) ! یعنی در این محدوده زمان ، هر اتفاقی بیفته ، ایشون بهش اشراف دارند . در یک آن ! در آن واحد .
خلیفه خداوند است . دقیقاً همون طوری که خداوند اشراف دارد ، مگر جاهایی که خداوند ولایت رو قطع کنه و پرده بیاندازه . چون از این موردها داریم و در روایت هم اومده . این نکته دوم . می خوایم امام زمان مون رو بشناسیم دیگه .
امام زمان (عج)‌در همین الان ، نسبت به تمامی موجوداتی که خدمتتون گفتم ، امر هدایت ، رهبری و راهنمایی و ارشاد را به نحو احسن انجام می دن . سر سوزن در این وظیفه خودشون اهمال و قصور ندارن . اگر بنده برای هدایتم لازم باشد که فلان مطلب به من الهام بشه ، امام زمان (عج) این کار رو می کنن . اگر بنده قستم باشه ، که روی این منبر حرف بزنم ، امام زمان (عج) به این مطلب اشراف دارند و خودشون روزی کردند . به روایت دقت کنید :
می فرمایند : “ جنبنده ای نیست در عالم خلقت که از روزی خداوند ، سر سوزنی روزی برداشت کند مگر اینکه ما اجازه بدهیم . ”
تمام این ها از کانال امام زمان (عج) هست . اینها اصول و معتقدات شیعه است . این روایت رو با تمام دل گوش بدید . انشاءالله در بحث زیارت جامعه کبیره مطالبی رو خدمتتون می گم که شاید تا حالا نشنیدید ، یعنی در کتابی نوشته نشده ، از اساتید سینه به سینه نقل شده . امام صادق (ع) فرمود : “ خداوند تبارک و تعالی عالم هستی را خلق کرد و به دست ما سپرد . ” ( یا علی ! هر کار می خواید بکنید !!) و فرمود : “روز قیامت ، خلایق را به خط می کند و باز به دست ما می سپارد . ”
“ علیٌ حُبُّهُ جُنَّه ، قسیمٌ نار وَ الْجِنَّه ” اومدی نشستی توی مجلس امام زمان (عج) نمی دونی توی این 6 میلیارد نفر جمعیت جهان ، چقدر مهمی ؟ تو چقدر مهمی که این توفیق رو پیدا کردی امام زمان (عج) رو بشناسی ؟! نمی دونی چقدر امام زمان (عج) تو رو دوست داره که از بین 6 میلیارد نفر ، تو رو به این مجلس کشونده . گفته : بیا بریم توی این مجلس ، ببین من کی هستم ؟!
آقا ! قدر نمی دونیم . قدر این اهل بیت (س)‌ رو نمی دونیم . استاد بزرگوارمون نقل می کرد ، توی هواپیما نشسته بودیم ، می خواستیم به مصر بریم ، یکی از اساتید دانشگاه الازهر مصر بغل دست ما نشسته بود ( اساتید این دانشگاه جزء علمای خیلی قوی هستند و الحق و الانصاف یکی از مکانهایی هستش که در میان علمای اهل سنت اونجا ، انصاف هم زیاد دیده می شه ) می گفت : من یه کتابچه صحیفه سجادیه رو باز کرده بودم و آروم داشتم می خوندم . خیلی آروم ! ( توی خونه هر کدوم از ما یه کتاب صحیفه سجادیه داریم ، خیلی عادی همه مون می خونیم اما قدر نمی دونیم ) خیلی آروم داشتم می خوندم ، این استاد دانشگاه الازهر یه نگاهی به من کرد . می گفت : من تقیه کردم . گفتم الان باید با این هزار تا بحث کنم ، اگه این صحیفه رو از من بگیره و ببینه ما اینقدر متعصب هستیم که حتی دعاهامون رو هم از اهل بیت (س) می گیریم ، ممکنه مشکل ساز بشه . آروم کتابچه رو بستم . ( ببینید امام زمان (عج) چه جوری انتخاب می کنه ) پیرمرد بود ، ریشهای سفیدی داشت . به من گفتش : فلانی ! این کتاب چیه ؟ گفتم : صحیفه . گفت : چه صحیفه ای ؟ گفتم : صحیفه سجادیه . گفت : مال کیه ؟ گفتم : مال علی بن الحسین (ع) ، زین العابدین (ع) ، سیدالساجدین (ع) ! گفت : می شه من هم ببینمش ؟! گفتم : بفرمائید . می گفت : 4 ساعت پرواز بود . صحیفه رو از من گرفت ، اول یه کم نگاه کرد ، بعد باز کرد . بعد روی صحیفه خم شد . می گفت : توی این 4 ساعت ، این مرد از دنیا خارج شد . با همین صحیفه سجادیه ، که اگر الان آمار بگیرن ، خیلی از شیعیان شاید لاش رو هم باز نکرده باشن که ببینن امام سجاد (ع) چی گفته ؟! می گفت : تمام وجود این مرد اشک شد . هی می خوند ، و هی می گفت : روحی فداه ! ( قربونش برم ! ) . می خوند و می گفت : “ بنفسی انت ” ( فدات بشم ، چی داری می گی ؟ ) و بعد این عالم به آقای فاطمی نیا گفته بود : آقا ! ما همچین چیزهایی توی اهل سنت نداریم ! خوش به حالتون . شماها وقتی گریه هم می خواید بکنید ، بهتون می گن چه جوری گریه کن ؟ برای چی گریه کن ؟ چه جوری صفا کن . شماها توی زندگی و حتی توی سیاست و دولت تون که با مشکل مواجه می شید ، می رید دعای مکارم اخلاق امام سجاد (ع) رو می خونید ، کلی راه جلوتون باز می شه . ما قدر اینها رو نمی دونیم و قدر هم ندونیم فرقی نمی کنه . که حالا بهش می رسیم .
من یه قضیه ای رو برای کسانی که امشب توی مجلس جاشون نشد و بیرون نشستند بگم . حاج کاظم ذوقیان از خادمین آقا امام رضا (ع) که از بچه های جبهه و جنگ بودند ، تعریف می کردند : یه شب قدر توی مشهد ، شوهر خواهر من و خواهرم داخل مجلس جا نشدند ، توی خاکهای بیرون نشسته بودند . بعد می گفت همون جا یک حالتی پیش اومده بود و خوابش برده بود . توی خواب می بینه امام زمان (عج) اومدند ، همون بیرون روی خاکها نشستند . بزرگترهای مجلس اومدند گفتند : آقا بفرمائید داخل ، گفته بودند : نه ، من دوست دارم کنار همین هایی بشینم که روی خاک نشستند . حالا این نکته خواب رو بارها گفتم حجت نیست اما دلخوشیه .
مرا کیفیت چشم تو کافیست ریاضت کش به بادامی بسازد
روی خاکها می شینیم ، بلکه بگیم : آقا هم بیاد اینجا بغل دست ما بشینه . این هم هدیه من به اونهایی که بیرون نشستند .
پس همون طوری که گفتیم ، امام زمان (عج) وظیفه هدایت رو بر عهده دارند . یه دانشجوی زبان انگلیسی ، که از دانشگاه جده اومده بود و از شیعیان عربستان بود ، می گفت : فلانی ! وقتی به این مجالس می ری و می خونی ، به این بچه شیعه های ایران بگو خیلی شماها بی معرفتید ! گفتم : چرا ؟ گفت : خدا شاهده ، ما دلمون لک می زنه که 4 روز بیایم ایران ، یه کم راحت گریه کنیم ، راحت ضریح امام رضا (ع) رو ببوسیم ، راحت توی مجلس بشینیم حسین حسین بگیم ، توی عربستان ما اشک که می ریزیم ، جلومون رو می گیرن . می گفت : بهشون بگو خیلی بی معرفتید .
عجیبه ، واقعاً . باید یه وقت راجع به قدر شناسی صحبت کنیم . قضیه ای دیگه ای رو تعریف می کنند ( از سالها پیش ) این قضیه کاملاً مستند هست . حاج شیخ علی اکبر نهاوندی که از علمای ثقه هستند ، در کتاب بسیار شریف “ اَلْاَبْقَرِیُّ الْحِسان ” این قضیه رو نقل کردند . خُب تعریف می کنند که در بحرین ، یه شخص ناسبی ، وزیر پادشاه بوده و خود پادشاه بحرین هم از اهل سنت و بسیار متعصب بوده . اون زمان شیعیان در اقلیت و فشار بودند ، همچنانکه الان هم شیعیان در فشار هستند . یه روز این وزیر یه اناری برای پادشاه می یاره که روی اون با خط برجسته حک شده بوده : “ لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، ابوبکر ، عمر ، عثمان ، علی خلفاءُ رسول الله ! ”
قشنگ این مطلب روی انار حک شده بود . خُب اون زمان هم که علم در درجات الان نبوده ، این انار رو آورد خدمت پادشاه و نشون داد و گفت : آقا ! الان بهترین موقع است ، چون شیعیان می گن : فقط علی (ع) امیرالمؤمنین هست ، علمای شیعه رو جمع کن ، بگو : این حجت هست ، یا باید همه شما به این قضیه اقرار کنید . یا اینکه همه شما رو گردن می زنم . پادشاه هم ، این کار رو کرد . علمای شیعه رو جمع کرد ، انار رو نشون داد . همه تعجب کردند . بعد گفت : پیشنهاد من این هست ، سه راه بیشتر ندارید ، یا جواب بدید قضیه چیه ؟ یا اینکه باید به این اصل ایمان بیارید . یا اینکه همه شما رو گردن می زنم ، ( می خوام بگم امام زمان (عج) در بحث ها شخص رو تنها نمی ذاره . هدایت می کنه ) گفتند : خُب این جور که نمی شه باید مشورت کنیم . سه روز وقت خواستند . همه علمای شیعه جمع شدند ، هرچی شور کردند به نتیجه نرسیدند ، یکی از پیرمردهای نورانی این جمع گفت : خُب آقا ! ما که عقلمون نمی رسه ، ولی ماها صاحب داریم ، امام زمان (عج) رو داریم . بریم از آقا سؤال کنیم . گفتند : چه جوری ؟! گفت : یه نماینده مشخص می کنیم ، پابرهنه می شه می ره توی بیابون . امشب رو تا صبح عبادت می کنه و بعد از آقا درخواست می کنه . همین کار رو کردند ، یه نفر رو فرستادند ، شب رو به همین وضعیت گذروند . اما صبح دست خالی برگشت . نفر دوم ، به همین حالت ، صبح دست خالی برگشت . نفر سوم و نفر آخر ، شخصی بود به نام محمد بن عیسی بحرینی . خیلی آدم مقدس و بسیار بسیار نورانی ای بود . گفتن : ابن عیسی دیگه امشب نوبت تو هست . اگر صبح دست خالی برگردی ، دو تا اتفاق می افته : 1 ـ ما که کوتاه نمی یام ، همه ما رو گردن می زنن . 2 ـ اگر دست خالی برگردی شیعه شکست می خوره .
( استیصال خیلی مهمه ، یعنی وقتی آدم واقعاً بیچاره بشه و از ته دل داد بزنه ، حتماً دستش رو می گیرن . بعضی وقتها ما در خونه امام زمان (عج) می ریم ولی حواسمون به 20 جای دیگه هم هست . عمو و دایی و خاله و . . . فلان رفیق و فلان چیز ) محمد بن عیسی رفت ، مشغول تضرع و دعا شد تا نزدیکیهای صبح توی همین حال خودش بود . همین طور که استغاثه می کرد یک لحظه احساس کرد کسی بالای سرش ایستاده ، سؤال کرد : “ محمد بن عیسی ! چیه ؟! ” ( با همون لهجه خودش ، می دونید ؟ یکی از نکات در مورد امام زمان (عج) این هست که اگه بخواد با شما صحبت کنه ، با لهجه خودتون صحبت می کنه . اصلاً نمی فهمید ، فکر می کنید یه نفر همشهری خودتون هست . ) عرض کرد : “ آقا مشکلی دارم . شما بفرمائید . با کس دیگه ای کار دارم . ” فرمود : “ با کی کار داری محمد بن عیسی ؟ ” گفت : “ آقا ! من با امامم کار دارم ، شما بفرمائید . ” ( ببین ! اینقدر حضرت خودمونی صحبت کردند ، که اصلاً‌ تشخیص نداد ، آدم این جور موقع ها ، منتظره یه انسانی بیاد ، با یه لهجة خاص ! خیلی ابهت داشته باشه ! ) فرمود : “ محمد بن عیسی ! من امام تو ام . دردت رو بگو . ” این فرد تعریف می کنه : سرم رو بالا نکردم . همین طور که سرم پائین بود ، گفتم :‌ “ آقا ! اگر تو امام منی ، می تونی نامه نانوشته رو هم بخونی ! خودت می دونی دردم چیه . ” فرمود : “ بله ، وارد شهر می شی . . . . ”
حضرت راه حل مسئله رو به محمد بن عیسی می گن . کامل گوش می ده . هنوز سرش پائینه ، یک لحظه صحبت تمام می شه ، حضرت می فرمایند : “ سؤال دیگه ای نداری ؟ ” می گه : “ نه آقا !‌خیلی ممنون ! ” ( ولایت امام زمان (عج) اون رو فرا گرفته ) تا سرش رو بلند می کنه ، می بینه آقا داره ازش دور می شه . به دنبالشون می دوه اما بهشون نمی رسه . که این قضیه اش مفصله .
به شهر برمی گرده ، وارد قصر می شه ، می گه : به وزیر بگید بیاد . من جواب رو به خود وزیر می دم . بعد می گه علمای شیعه و سنی و خود پادشاه هم بگید بیان . اما این رو بدونید من جواب رو از امام زمان (عج) گرفتم . اگر غلط بود گردن ما رو بزنید ، و اگر غلط نبود خود دانید .
می گه : من اینجا جواب شما رو نمی دم ، باید بریم خونة وزیر . به سمت خونه وزیر حرکت می کنند . ( همون آدرسی که امام زمان (عج) داده بودند ) می گه در فلان اتاق ، فلان تاقچه رو باز کنید ، باز می کنند ،‌ می گه : کمدی در اونجا هست ، کمد رو هم باز کنید ، در کمد ، ساکی هست ، ساک رو هم باز کنید . یک قالب گلی کشف می شه . که همه می بینند این وزیر ناسبی ، در این قالب به صورت برجسته این عبارت : لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، ابوبکر ، عمر ، عثمان ، علی خلفاءُ رسول الله رو حک کرده . و مشخص می شه که این وزیر وقتی انار هنوز کوچک بوده ، قالب رو به دور انار پیچیده و بسته ، انار که بزرگ شده ، طبیعتاً پوست انار به شکل این قالب در اومده . خُب این قضیه مشخص می شه ، و بعد می گه : هنوز یه نکته دیگه مونده و اون هم اینکه : امام زمان (عج) فرمودند : “ این انار را بدهید به وزیر ، خودش باز کند . غیر از خاکستر و سیاهی و دودی که بر ریش این وزیر می نشیند هیچ چیز دیگر در آن نیست . ”
این کار هم انجام می شه . اینجا دیگه تمام علمای اهل سنت و پادشاه و . . . به مذهب شیعه تشرف پیدا می کنند . پس هدایت رو از خود امام زمان (عج)‌بخواید .
و بعد محبت آقا امام زمان (عج) . امام زمان (عج) دو نوع محبت دارند . 1 ـ محبت عامه . یعنی بر تمام خلایق این محبت رو دارند . همه ! از بندة بد بد گنهکار تا شمای خوب . از بندة شیعه تا اون آفریقایی که توی جنگلهای آفریقا زندگی می کنه و اصلاً نمی دونه خدا یعنی چی . همه از این محبت استفاده می کنند .
خوب دقت کنید یه نکته خیلی ظریف می خوایم از این مطلب در بیاریم . اگر الان به شما بگن : کانون ، مثلاً دیشب مجلس داشته ، یه عده ای نشسته بودند ، بمبی منفجر شد ، یه عده شهید شدند ، یه عده مجروح شدند و . . . شما هم نبودی . به تعداد نفراتی که از کانون می شناسید ، برای این واقعه غصه می خورید . فلانی ! اِه . . . ! چقدر با هم رفیق بودیم . حتی اونهایی که خاطرات کوچیکی ازشون در ذهنتون هست . برای تک تک اونها غصه می خورید . یه غصه کلی هم می خورید .
امام زمان (عج) یه غصه کلی برای همه دردهای خلایق می خوره ، چون همه رو می شناسه . ببینید یه قلبه ها ، یه دله ! یه دل زیبا ، یه دل مهربون ! می خوام بگم ، امام زمان (عج) چی به سرش می یاد ؟ یه غصه کلی می خوره برای تمام خلائق ، چون محبت عامه داره . یه غصه نفر به نفر هم می خوره برای تک تک من و شما به قدر محبتی که ما به او داریم و او به ما داره .
غصه هاش فقط مال کشته شدن و مجروح شدن و فقر و بیماری و . . . نیست ،‌که البته اینها هم هست . فرمود : “ انّا مَرَضنا لِمَرَضِکُمْ ” شماها که سرتون درد می گیره ، ما هم سرمون درد می گیره . شما که دست تون می شکنه ، ما هم انگار که دستمون شکسته باشه ، همون قدر درد می گیره . شماها که غصه می خورید ، ما هم غصه دار می شیم . این خیلی حرفه به خدا قسم .
شما بیا برو یه خونه رو ببین که مثلاً در این خونه فقر هست ، تا دو سه روز آب خوش از گلوت پائین نمی ره . امام زمان (عج) می بینه که در تمام جهان چی به سر مردم دارن می یارن . در غم و غصه و درد تمام مستضعفین و محرومین جهان شریکه . در سردی آه تمام بیوه زنان جهان امام زمان (عج) شریکه . شما فکر این دل رو بکنید . و از همه بدتر این که می بینه دوای اینها همه در دست خودش هست و نمی تونه بعضاً کاری بکنه . این خیلی مهمه خدا شاهده . یه آدم چقدر می تونه قدرت و تحمل داشته باشه ؟ واقعاً دیگه الان مظلوم ترین اهل بیت (س) ما امام زمان (عج) نیست ؟ دو جلسه قبل به شما گفتم . مگر نگفتم مدافعین امام زمان (عج) چقدر مسخره برخورد می کنند با این قضیه ؟ یه عده دارن با نام امام زمان (عج) نون می خورن ، یه عده دکون باز کردن ، یه عده . . .
در تمامی مشکلاتی که برای من و شما پیش می یاد ، امام زمان (عج) هم غصه می خورن . لذا یکی از عزیزان بزرگوار می گفت : “ تو رو خدا ! دیگه شماها نیاید غصه هاتون رو به امام زمان (عج) بگید . ”
مثل اون کسی می مونه که توی بیمارستان خوابیده ، درد داره ، پدر و مادرش می یان بهش می گن : چطوری ؟ هیچی نمی گه . می گه : مادر من خوبم ، من هیچیم نیست . برای اینکه مادره بیشتر غصه نخوره .
آقا ! بیایم یه کم دردهامون رو توی دل مون خفه کنیم . اینها رو هم باید به امام زمان (عج) بگیم ؟ گرچه خودش می دونه . ما هم باید گله کنیم ؟ به رخش بکشیم ؟ آقا ! ببین ! چقدر مشکل دارم ؟ آقا ! ببین فقر دارم ؟ و . . .
و بعد نکته مهمتر : ببینید شما یه بچه کوچولوی سه ساله رو در نظر بگیرید . ماها همه در پیشگاه امام زمان (عج) بچه شیرخواره هستیم . یه بچه کوچولوی سه ساله رو در نظر بگیر ، ( خواهر کوچیک تون ، برادر کوچیک تون یا بچه کوچیک تون رو ) این بچه بره دست به سماور بزنه و دستش بسوزه . خُب یه لحظه درد داره . دستش می سوزه . آب سرد روش می گیری ، سریع اون رو به دکتر می بری . توی راه یکی از غصه هات اینه که می گی : این هنوز درد رو نفهمیده ، تازه است ، یه ساعت دیگه وقتی دستش تاول بزنه و پوست دستش ور بیاد ، دردش شروع می شه . آیا واقعاً اشک در چشمانت جمع نمی شه ؟ با این که قدرتی که ما در عطوفت و مرحمت داریم ، نسبت به اهل بیت (س) خیلی قدرت پائینی هست . خیلی آدمهای شقی ای هستیم . اونها “ عادتکم الاحسان ” اونها معدن کرم و لطف هستند . حالا چی می خوام بگم : همه خوب گوش می دن ؟ شب نیمه شعبان همین یه جمله کافیه . من نمی خوام از عذاب روز قیامت بگم ، یا نمی خوام بگم هر کی فلان کار رو بکنه روز قیامت چکارش می کنن ، من به این چیزها کاری ندارم . فرمودند : “ لاتعذب بعذاب الله ” مردم رو با عذاب خدا نترسونید . خدا خیلی مهربونه . اما این رو می خوام بگم : فرمودند : هر یک گناهی که شما انجام می دید ، ما دلمون می شکنه ! دلمون هُری می ریزه پائین . من می فهمم چی به سر خودت آوردی ، و بعد چی می شه ؟
فرمود هر یک باری که چشمتون رو نگه نمی دارید ، باعث می شید دل ما بشکنه ( برای شما که کاری نداره ، یه ثانیه می تونی چشمت رو به چپ بدی ، یا به راست ، اگه به راست بدی ، من می خندم ، اما اگه به چپ بدی ، من می شینم برات گریه می کنم .
خیلی عجیبه ! کرم بین و لطف خداوندگار ( اینها عادتشون خدایی هست دیگه ) گنه بنده کرده است و او شرمسار !! خودتون فکر کنید ، همچین آقایی به این خوبی ، با یکی دو ثانیه ، آدم می تونه خودش رو نگه داره ، چند بار تا حالا دلش رو شکستید ؟ چند بار ؟
می گه زبونت که دیگه برات کاری نداره ، عزیز دل من ! ( این لحن امام زمان (عج)‌هست ) دو تا کلام رو می تونی نزنی ! خُب نزن دیگه . من دارم غصه می خورم . مثل اون مادری می مونه که می گه بچه من ! من شصت سال عمر کردم ، سی سال ، جوونی و بهترین روزهای عمرم رو صرف تو کردم ، بیرون که می ری ، برای تو که کاری نداره ، تلفن رو بردار دو تا شماره بگیر ، بگو مامان ! حالم خوبه . همین !
امام زمان (عج) می گه هر چند وقت یه بار ، یه زنگی به من بزنید ! شماها که خیلی دارید نمک به حرومی می کنید . واقعاً بعضی از گناه ها رو خیلی راحت می تونیم انجام ندیم ، امام زمان (عج) اینقدر ارزش نداره ؟چه فایده داری بیای توی مجلس میلادش بشینی و کف بزنی ؟ فکر کردی الان امام زمان (عج) به کف زدن تو می خنده و خوشش می یاد ؟ خُب درسته ، حضرت (عج) یه رحمت عامه داره ، می گه امشب هر کی توی مجلس شب نیمه شعبان شرکت کرده ، خدایا ! من امام زمان (عج) یه عنایتی بهش دارم . به شرطی که توی مجلس دیگه گناه نکنه .
بعد یکی یکی پرونده ها رو باز می کنه . من قضایای شب نیمه شعبان رو می خوام خدمتتون بگم . فردا صبح پرونده های شما یه دور دیگه توسط امام زمان (عج) مرور می شه . بعد از طلوع آفتاب . پرونده رو باز می کنه ، می بینه خیلی وضع خرابه . من هیچی ندارم . هیچی ! می بینه صفحه اول ، گناه ، دوم : گناه‌ ، سوم : گناه ، و . . . امام زمان (عج) دلش می لرزه . می گه : اِه ! اِه ! . . . ! این داره جهنمی می شه . غصه تمام وجودش رو می گیره . ( می خوام امشب دقیقاً از روی روایت بگم . اینی که الان دارم می گم لحن عامیانه روایت هست . ) بعد یه دفعه می بینه آخر پرونده ، چند خط با ، رنگ سبز نوشتند ، نوشتند : مهدی جان ! آقا یا خانم فلانی ، دیشب جشن میلاد تو رو شرکت کرده . وقتی هم که شب همه خوابیدند ، اومده نشسته دعای کمیل خونده ، احیا گرفته . با توحرف زده . مهدی جان ! سحریش رو خورده ، الان هم طفلک روزه است !
این وقایای نیمه شعبان هست . بحث این که امشب ، چه شب مبارکی هست ، بماند ، اما امشب می تونه پرونده من و تو رو کن فیکون کنه .
روایت : می دونی امام صادق (ع) چی می فرماین ؟ سفارشه دیگه ، سفارشه . می فرماید این سفارش مال مادرمون فاطمه (س) هست . خیلی مهربونه . فرمودند : ما اهل بیت (س) ، همه مهربونیم . اما به مادرمون فاطمه که می رسه ، اون یه جور دیگه مهربونه .
بیایم قدر این محبتی که امروز از امام زمان (عج) به دلمون افتاده رو بدونیم . بذاریم این محبت توی دلمون جا بگیره . مهدی جان ! یابن الحسن (عج) . . . !
یه نواری از مرحوم کافی هست ، خدا رحمت شون کنه . اصلاً اسم مهدیه ، و این امام زمانی بودن رو این مرد توی جامعه ، جا انداخت . نوار آخرشون ، بهش می گن نوار وصیت نامه ، که البته اثبات هم شد کافی (ره) رو ساواک به شهادت رسوند .صبح جمعه ، قشنگ صحبتش رو می کنه ، اسم امام (ره) رو می یاره ، اسم همه رو می یاره ، همه دادش رو می زنه ، حرفهاش رو می زنه . می گه : مهدی جان ! مراجع ما غریب هستند و . . . با همون لحن گرمی که ایشون داشتند که فکر می کنم حالا حالاها این کلام خواهد بود . بعد آخرش می گه : مردم ! اگه من مردم ، جنازه ام رو خاک نکنید ،‌ (مثل اینکه خودش می دونسته ) بیارید وسط این مهدیه بذارید ، دورم بچرخید ، یابن الحسن ، یابن الحسن (عج) بگید تا . . . . آقا (عج) بیاد . بعد خاکم کنید .
آقا جون ! من اومدم دیگه . بابا من شیعه هستم . “ اشهد ان لا اله الا الله ، پیغمبر رسول الله (ص) ، علی (ع) ولی الله ، امام زمان ما تویی پسر فاطمه ! 12 تا امام رو یه بار دیگه بگم ؟ ” آقا ! من شیعه هستم . خودتون گفتید ، توی کتابهای فقهی نوشته که شیعه باید اینها رو بگه . دیگه نگفتید گنهکار ، شیعه نیست . من شیعه هستم . الله اکبر ! من حالا که دارم اینطوری با امام زمان (عج) صحبت می کنم ، اصلاً یه جوری می شم . شاید امام زمان (عج) الان بگه : آقا ! چرا شماها اینقدر خودتون رو پائین می گیرید ؟ من شماها رو دوست دارم . چرا اینجوری مثال می زنی ؟
یکی از علماء امام زمان (عج) رو دیده بود ، به ایشون عرض کرده بود : آقا ! من اگه شما رو نبینم ، دلم براتون تنگ می شه . حضرت فرموده بودند : به والله ! من هم دلم برای شماها تنگ می شه . فرموده بودند : شماها که توی این مجلس ها می شینید ، ما هم دوست داریم بشینیم کنارتون . وقتی برای مادرمون فاطمه گریه می کنید ، ما هم دوست داریم با شما گریه کنیم . خلاصه ! من از قول خودم دارم می گم ، پسر فاطمه (س)‌ . می دونم تو این بچه ها رو خیلی دوست داری .
حضرت آقای یثربی در جمکران نقل می کردند ، توی یکی از محله های تهران ، یه دختر 7 ساله ای سرطان خون می گیره ، پدر و مادرش مسیحی بودند ، دختر خودش هم مسیحی بود ، ایشون می گفت : همه جا این دختر رو بردند ، خوب نشد . یه روز اومد گفت : مادر ! مثل اینکه تو راستی راستی قصد جون من رو کردی ! می خوای من رو بکشی ؟ مادره گفته بود : قربونت برم . می بینی که من دارم جونم رو برای تو می دم . هرجا تونستم تو رو بردم . گفته بود : مامان ! توی کلاس ما بچه ها یه چیزی می گن . می گن : یه دکتری هست که مامانت ، تو رو پیش اون نمی بره . مادر می گه : چه دکتری ؟ گفته بود : دکتر مهدی ! ( آقای یثربی با همین کلام می گفت ) مطبش کجاست ؟ گفته بود : مادر باید بریم قم ، سمت چپ ، جاده ای که به طرف کاشان می ره ، یه جایی هست که بهش می گن جمکران ! ( وقتی آقای یثربی داشت تعریف می کرد ، من خودم بیرون ، کنار مسجد جمکران نشسته بودم . گفتم : مهدی جان ! الان بیرون نشستم ، داخل نمی یام ، می خوام ببینم من رو امشب شفا می دی یا نه ؟ ) مادره گفته بود : خُب می ریم دیگه . می ریم به این خونه هم در می زنیم ، بعداً مادره تعریف کرده بود : به سمت جمکران رفتیم . می خواستیم وارد بشیم ، از وضع حجابم معلوم بود که توی این وادی ها نیستم ،‌ جلوی من رو گرفتن ، گفتند : خانم ! چادر ! گفتم : آقا ! من مسیحی ام ، چادر نمی تونم بپوشم . گفت : بدتر شد ! مسیحی ها رو توی مسجد راه نمی دن . گفتم : خٌب چکار کنم ؟ گفت : طناب ببند به این پنجره های بیرون ، پشت در بشین ، ( دیدین پشت در بساط می زنن ؟ ) مادره می گفت : بیرون نشستیم ، دلم شکست ، رو کردم به گنبد ، نمی دونستم اینجا چه خبره ؟ مقبره است ؟ چیه ؟ عرض کردم آقا ! اونهایی که من رو فرستادند ، گفتند شما راه می دید ، اما راه ندادند . می گفت : دخترم رو بستم به پنجره .( ببینید چقدر وضعیت فرق می کنه ) می گفت : رفتم برای شام غذا بگیرم و برگردم . نه توسلی ، نه نماز شبی و . . . مسیحی بودم دیگه ! برگشتم دیدم دخترم نشسته داره گریه می کنه . گفتم : عزیز دلم ! چی شده ؟! کسی اذیتت کرد ؟ ناراحتت کردند ؟ بهت گفتند بدی ؟ مسیحی هستی ؟ بیرونت کردن ؟ دخترم گفت : مادر ! کجا بودی ؟ گفتم : رفتم شام بگیرم ، گفت : تا تو رفتی یه آقایی اومد ، آروم من رو بلند کرد روی زانوش نشوند . گفت : دخترم ! تو کی هستی ؟ گفتم : مسیحی ام . می گفت :‌ سه بار به من گفت : مسلمون شو ! مسلمون شو ! مسلمون شو ! . گفت : نماز می خونی ؟ گفتم : نه آقا ، بلد نیستم ، گفت : سه بار به من گفت : نماز بخون ، نماز بخون ، نماز بخون ! گفت : دیدم ، مثل اینکه نماز بلد هستم . می گفت :‌ بلند شدم ، ایستادم . گفتم : آقا ! وضو ! گفت : وضو رو هم الان بهت می گم . یه کاسه آب آورد جلوی من ، با دست خودش . . .
می گفت : دور و ور رو نگاه کردم ببینم کسی الان می بینه که من دارم این کارها رو می کنم ؟ دیدم نه ، همه دنبال کار خودشون هستند . دست کشیدم ببینم این آقا حقیقت داره ؟ دیدم بله ، هستش . می گفت : با دست خودش ، آب رو گرفت جلوی من ، وضو گرفتم ، همون جا از زیر لباسش این چادر نماز رو در آورد ، انداخت سرم ، نماز خوندم . می گفت : مادر همه کارهام رو کردم .

اول انقلاب یه قضیه ای پیش اومد شاید شماها ندونید ، بعد از ورود حضرت امام (ره) یعنی 12 بهمن ، تا قبل از 22 بهمن حکومت هنوز دست رژیم شاه بود ، از طرف رژیم ، حکومت نظامی اعلام شده بود ، بحث بر سر این بود که می خوان بریزند همه رو بکشند ، مملکت دست نظامی ها بیفته . روز 21 یا 22 بهمن ، امام (ره) یه پیغام تاریخی دادند . فرمودند : همه بریزند توی خیابون . حکومت نظامی لغو ! بریزید پادگانها رو بگیرید . تعریف می کنند : تمام سران انقلاب ، همه دست و پاهاشون شروع کرد به لرزیدن ، گفتن : آقا ! امام (ره) چی داره می گه ؟ توی همه خیابونها تانک چیدند ، مردم رو به گلوله می بندند . اینها واقعاً می خوان مردم رو بکشن . هرچی با امام (ره) مشورت کردند ، دیدند فایده نداره ، هرچی زنگ زدند ، دیدند فایده نداره . به مرحوم طالقانی گفتند : آقا ! امام (ره) حرف شما رو قبول می کنه ، برو به ایشون بگو این کار رو نکنه . مرحوم طالقانی یک بار ، دو بار زنگ زدند ، با امام (ره) صحبت کردند ، دفعه سوم ، امام (ره) تلفن رو قطع کردند . گفتند : همینی که گفتم ! مردم بریزند توی خیابون !
مرحوم طالقانی رو بردند بیت امام (ره) ، گفتند : این انقلاب شکست می خوره ، می خوان مثل 15 خرداد 42 سرمون بیارن ، می ریزن همه رو می کشن . مرحوم طالقانی رفت داخل ،‌ بعد از یه مدت برگشت دیدند دست و پاش داره می لرزه ! اشک داره از چشمهای این پیرمرد سرازیر می شه . ریختند دورش ، چی شد ؟ گفت : خیلی اصرار کردم ، یک بار ، دو بار ، دفعه سوم ، دیدم امام (ره) سرش پائینه داره گریه می کنه‌ ، سرش رو بالا کرد ، گفت : “ آقای طالقانی ، چی می گی ؟ آقا (عج) می گه مردم بریزند توی خیابون ! آقا (عج) می گن ! ”
یکی از پاسدارهای بیت امام (ره) نقل می کرد ، می گفت : یه شب هرجا گشتیم دیدیم امام (ره) نیست ، این ور ، اون ور . توی حیاط ، سمت دستشویی ، آشپز خونه ، جاهای مختلف ، خیلی ترسیدیم . رفتیم در اتاق حاج خانوم . در زدیم ، از خواب بیدار شدند ، گفتیم : خانم ! آقا نیستند ! حاج خانم یه نگاهی کرد ، گفت : یه اتاق کوچیک ، زیر اون راه پله هست ، گاهی وقتها آقا اونجا نماز نشسته می خونن . می گفت : رفتیم از بالا نگاه کردیم ، دیدیم این پیرمرد ، دستهاش رو به قنوت بلند کرده ، داره دعا می کنه ، گریه می کنه ،‌ هرچند وقت یک بار هم می گه : آقا (عج) ! کمک مون کن . . . ! آقا (عج) ! بچه هات رو توی جبهه ها دارن می کشن ، کمکشون کن . . . !