سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طلبه بلاگ

عصمت اخلاقی

    نظر

                        عصمت اخلاقی



برای این جلسه ، درباره یکی از خصوصیات حضرت فاطمه معصومه (س) صحبت خواهیم کرد . یعنی راجع به کلمة عصمت ، عصمت رو از دو دیدگاه بررسی می کنیم : 1 ـ دیدگاه اعتقادی تحت عنوان یکی از صفات ائمه (ع) و 2 ـ از دیدگاه اخلاقی ( با نام عصمت اخلاقی )
ما یه عصمت الهی داریم و یک عصمت اخلاقی . عصمت الهی همین چیزی هست که راجع به معصومین (ع) و اهل بیت سلام الله علهیم اجمعین و پیغمبران (ع) باید اثبات کنیم . یه بحث کاملاً اعتقادی و کلامی هست . همون طور که می دونیم معصومین از هر گونه اشتباه و خطا و گناهی مبرا هستند . یعنی امام (ع) و پیغمبر (ص) نتنها هیچ وقت گناه نمی کنند بلکه هیچ وقت خطا هم انجام نمی دن . یعنی اشتباه نمی کنند حرف اشتباه هم نمی زنند و هیچ گونه حرفی از روی هوای نفس نمی زنند . هرچی پیغمبر (ص) می گن کلام خداست . هرچی امام (ع) می گه کلام خداست . لذا رسیدند خدمت آقا امام رضا (ع) عرض کردند : آقا ! شما بعضی وقتها می فرمائید که پدرم موسی بن جعفر (ع) گفت ، قالَ ابی موسی بن جعفر ، و گاهی می فرمائید : عَنْ جعفربن محمد ، عَن محمدبن باقر ، عَن علی بن حسین (ع) ، مثلاً تا می رسید به امام حسین (ع) ( من از بابام شنیدم که او از باباش شنید که او از باباش شنید ، تا مثلاً به امام علی (ع) برسید ) و بعد یه روایتی رو می گید ، درسته ؟ آقا فرمودند : بله ، گفتند : اماما ! بعضی وقتها می بینیم شما می گید : قال الحسین (ع) ، 6 ، 7 پله بالاتر از شما ، 6 ، 7 نسل قبل از شما بدون اینکه اون سلسله رو بگید . مگر شما خودتون از امام حسین (ع) شنیدید ؟ حضرت (ع) به جای اینکه جواب بدن ، یه حدیث قدسی رو بیان کردن که معناش اینه : یعنی ما وقتی حرف
می زنیم خدا داره حرف می زنه ، شما منتظرید که مثلاً من از پدرم نقل قول کنم ، نه ، ما هرچی می گیم ، خداداره می گه . چه با واسطه ، چه بی واسطه . لذا ما در شیعه اسم این مطلب رو می ذاریم عصمت . و لازمة اینکه دین خداوند محفوظ بمونه ، همین وجود عصمته . نماینده های خدا باید حرف خدا رو بزنند و لازمه که این تعداد ائمه (ع) ،‌ بیان و حرفهای اصلی رو بزنن . پس با این مقدمه ، در این جلسه قصد داریم عصمت اخلاقی رو بگیم انشاءالله :
اما عصمت اخلاقی چیه ؟ می فرمایند : بشر ممکن الخطاست الا معصومین (ع) . یعنی بشر ممکنه اشتباه کنه ،‌ غیر از اونهایی که خداوند حفظ کرده که حتی خطا هم نمی کنند . برای اینکه قراره حرفشون حرف خدا باشه . می خوایم ببینیم اون مقام عصمتی که من و تو می تونیم بهش برسیم چیه ؟ اسم این رو می ذاریم عصمت اخلاقی . همون عصمتی که خانوم فاطمه معصومه سلام الله علیها بهش رسید . همون عصمتی که زینب (س) بهش رسید . همون عصمتی که عباس (ع) ، علی اکبر (ع) ، اینها هیچ کدوم به مقام عصمت معصومین (ع) نرسیدند ، اما به این مقام عصمت اخلاقی رسیدند . اگه به خانوم فاطمه بنت موسی بن جعفر (س) می گیم : “ معصومه ” منظورمون همین عصمت اخلاقی هست و این مقامیست که من و شما می تونیم بهش برسیم . خُب البته یه نظر خیلی نادری هم هست که برخی از بزرگان گفتن . اون هم اینکه ممکنه انسانهای عادی هم بتونند به مقام عصمت در حد اهل بیت (س) برسند . این خیلی نادر هست ، و بحث زیادی هم روش هست . حالا من این رو مطرح نمی کنم . پس تا حالا همه اش مقدمه بود . اما بحث اصلی :
یه وقتهایی ما در کلام معصومین (ع) یه تحقیرهای رو در خطاب کردن مردم می بینیم ، مثلاً امام حسین (ع) در لحظة ورود به کربلا می فرمایند : مردم بنده دنیایند . یا در این روایتی که الان می خوام خدمتتون بگم ، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : مردم بنده دنیا و بنده ملوک اند . نه بنده خدا ! همین شمایی که به فلان مسؤول ایراد می گیری و بد می گی ، وقتی برای بازدید می یاد به استقبالش می ری . مثلاً آقا کسی که تا همین الان خیلی خیلی با فلان مسؤول بد بوده ، اگه یه وقتی این مسؤول بیاد داخل اتاقش پا می شه احترام می کنه . صحبت می کنه . می گه ، می خنده ، کمتر داریم مردمی که اونی که تو دلشون هست ، تو صورتشون هم معلوم بشه . خیلی کم اند . یعنی همونی که ممکنه پشت سر هزار تا بد و بیراه بگه ، وقتی نزدیک می شه به آدم ، می بینی خیلی خوب گرم می گیره .
الان خیلی کم ابوذر مانندی پیدا می شه ، الان همه ابوزر هستند ( صاحب زر ) کمتر کسی پیدا می شه که واقعاً لُب کلام خودش رو و اون محتویات درونش رو به صورتش و به رفتارش بروز بده .
ممکنه یکی مثلاً الان با خود من به عنوان یه آدم عادی ، 200 تا مشکل داشته باشه ، پشت سر من خیلی قوی باشه ، اما به من که می رسه این 200 تا می شه ، دو تا ، گرم می گیریم ، صحبت می کنیم و . . .
مردم معمولاً اینطورین . لذا امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : “ مردم بندة ملوکند ، نه بنده خدا . ” ملوک یعنی افراد بزرگتر از خودشون . وقتی به اونها می رسند کوتاه می یان . اینجا امیرالمؤمنین (ع) عصمت اخلاقی رو معرفی می کنن . یعنی اونهایی که بندة ملوک نیستند و بندة مالکند . عصمت اخلاقی دارند . عصمتی که الان می خوام خدمتتون عرض کنم این عصمته . یعنی اونهایی که به جای اینکه پناه به ملوک ببرند ، به مالک پناه می برند . اونهایی که به جای اینکه دائماً کاسة گدایی شون جلوی صاحب منصبان و صاحب مُلک های دنیایی دراز باشه ، همیشه و همیشه در تحت حمایت و در سایه عنایت مالک واقعی هستند . این می شه عصمت . کسانی که در حاشیة دیوار مالک ، خونه شون رو بنا می کنند . یعنی اگر سه تا دیوار برای خونه اش می خواد بزنه ، دیوار چهارم دیوار الهی است . کسانی که اصلاً وقتی می خوان بنایی در دنیا بنا کنند ، می یان رو فنداسیون الهی کار می کنند . بنده اند . اما بندة مالکند . این عصمتی که الان می خوام بگم . یعنی اینکه اگر ما در هر کدوم از مادیات یا معنویاتِ مون پناه مون و چنگ انداختن مون به سمت خداوند تبارک و تعالی نباشه ، باختیم و دستور داریم در همه چیز مادیات و معنویات پناهت خدا باشه . ممکنه خیلی از وسایل در دنیا مورد استفادة ما قرار بگیره ، ممکنه آقای فلان ، خانم فلان ، به درد من بخوره ، نمی شه بهش پشت کنم . نمی شه من احتیاج به مردم نداشته باشم ، اما اینکه همه امیدم به فلانی باشه ، این درست نیست ، اینها فقط وسیله ای هستند از طرف خدا ، پناه اصلی تو باید خدا باشه .
ممکنه خیلی از ابزارهای دنیایی باعث وجهه اجتماعی من باشه . می گه : کنکور خیلی مهمه ، دانشگاه می رم ، وجهه اجتماعی کسب می کنم ، دو تا کلمه حرف می تونم بزنم ، بعداً احتمالاً خیلی مسائل رو با کنکور به دست می یارم . شغل خوب ، کار خوب و . . . این خیلی مهمه . شما یه گاری رو در نظر بگیرید که داره شما رو به جلو می بره ، کنکور برای تو حکم چرخه گاری رو داره ، یه وسیله است . صاحب گاری خداست . اگر غیر از این فکر کنی ، خداوند به تو اثبات می کنه که اشتباه می کنی . می ذاره بری دکترات رو هم بگیری . بعد بیکار توی خیابون بگردی !
میگه : بابا ! من دارم بهت می گم حرکت کن ، فکر نکن که تأثیر از تو هست ، تو حرکت کن ، علم ، مقام ، جسم ، مسائل فیزیکی ، پول ، مادیات ، حتی مستحبات و واجبات ، همه و همه برای اینه که اون گاری اصلی که دست خداوند هست حرکت کنه . پس بار اصلی دست خداست . شما مرکب لازم داری . می فرمایند : این مرکب ، عصمت اخلاقی هست . یعنی پناه جستن در مرکب الهی .
با چرخ خالی نمی شه حرکت کرد . اغلب بچه ها و بزرگترها و اغلب انسانهایی که در عالم فعلی هستند تمام هم و غمشون اینه که یه جور از ابزارهای دنیا استفاده کنند و کارشون رو جلو ببرن ( اونهایی که خیلی اهل کارند و فکرند ) غافل از اینکه اینها فقط و فقط ابزاره و کار رو خدا باید جلو ببره ، این می شه عصمت . حالا یکی یکی می یایم جلو تا ببینیم تو چه ریشه هایی می تونیم عصمت رو پیدا کنیم .
یه وقتی اومدند خدمت امیرالمؤمنین (ع) صحبت از گناه شد و از دنیا و خیلی چیزهای دیگه . آقا با یک لحن متعجبی فرمودند : شمایی که به دنبال دنیا می دوید و شمایی که به دنبال آخرت می دوید ! ( هر دو گروه رو مورد خطاب قرار دادند ) شمایی که الان پول می خوای ، مقام می خوای ، زن می خوای ، بچه می خوای ، خونه ، زندگی ، اعتبار ، ارزش ، احترام و محبت می خوای و تویی که دنبال مستحباتی ، واجباتت رو خوب انجام می دی ، بهشت میخوای ، دوری از آتش می خوای و . . . ( حضرت (ع) چهره شون رو در هم کشیدند ، با یه حالت تعجب فرمودند ) مگه بدون خدا می شه ؟! من تعجب میکنم ، بعد فرمودند : مگه میشه کسی عصمت نداشته باشه و دنبال این چیزهابره ؟ بایدشما درپناه خداجلو برید .
بعد مردم سؤال کردند : خُب آقا ! ما باید چکار کنیم ؟ این چیزی که شما می گید ، چیه ؟ عصمت خودتون رو می گید ؟ فرمودند : نه ، عصمت ما یه چیز دیگه است .
بذارید این جمله رو هم بگم : معصومین (ع)یه درجاتی رو کسب کردند ، به یه ردة بالایی رسیدند ، بعد خداوند تبارک و تعالی لیاقت دونست و به اینها عصمت عنایت کرد . اونها هم برای خودشون مشکلات خودشون رو دارند . یعنی امیرالمؤمنین (ع) و یا امام سجاد (ع) و . . . که می فرمایند : اَنا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الذلیلُ الحقیرُ المسکینُ المستکینُ المستجیر ” می گن : من گنهکارم و . . . اونها ، گناهان خودشون رو می گن ، گناهان اونها یه چیزهای دیگه است . مثلاً یکی از گناهان امیرالمؤمنین (ع) می دونید چیه ؟! ایشون در جایی به خداوند عرض می کنن : خدایا ! من شرمنده ام از اینکه بعضی از نفس هایی که در عمرم کشیدم ، برای این کشیدم که زنده بمانم . این رو هم باید برای تو می کشیدم !
اونها برای خودشون یه چیزهای دیگه ای دارند . هرچی آدم بیشتر مقام الهی رو درک می کنه ، بیشتر متواضع می شه . از این مطلب بگذریم ، این رو گفتم که یه وقت فکر نکنید اونها هنری نکردند . اونها برای خودشون یه سری مشکلات و سختی هایی دارند . اونها هم یک چیزهایی براشون ترک اولی منظور می شه . اذیت می شن باید توبه کنند . خدا با خواص سخت می گیره . توبه خواص سخت تره .
ادامه روایت : از امیرالمؤمنین (ع) سؤال کردند : آقا ! حالا این چیزهایی که شما می فرمایید درست ، اما ما چه جوری به عصمت برسیم ؟ آقا فرمودند با این مراحلی که من می گم شما به عصمت می رسید . 1 ـ با عبرت ، گفتند یعنی چی ؟ فرمودند : برای اینکه شما مردم خیلی چشم هاتون دنیا بینه و ظاهر بینه ، شما تا عبرت نگیرید در پناه خدا نمی یاید ، تا سالم هستی ، نمی یای تو پناه خدا ، باید مریض بشی و بیای . برو از مریض ها عبرت بگیر . تا غنی هستی ، تا ورشکست نشدی ، نمی یای در پناه خدا . باید ورشکست بشی ، برو از ورشکست شده ها عبرت بگیر . تا احساس می کنی زیبایی ، نمی یای در خونة‌خدا ، برو از اونهایی که زیبا بودند و الان شکست خوردند عبرت بگیر . تا احساس می کنی قوی و نیرومندی ، نمی ری در خونه خدا . برو از اونهایی که ضعیف شدند عبرت بگیر . تا مقام داری ، در خونه خدا نمی یای . برو بی مقام ها و اونهایی که یه زمانی مقام داشتند رو ببین و عبرت بگیر . تا گناه کاری نمی ری در خونه خدا ، برو اونهایی که گناه می کردند رو ببین که آخرش به کجا رسیدند و عبرت بگیر . یه کم جلوترت رو نگاه کن ، وقتی آدم به جامعه اش نگاه می کنه ، می بینه بابا ! واقعاً ابزارها دست خداست . واقعاً کسی غیر از خدا اصلاً نمی تونه این جامعه رو بچرخونه . هیچ چاره ای نداریم . لذا امیرالمؤمنین (ع) واقعاً به جا تعجب می کنن ، خیلی به جا تعجب کردن . فرمود : عبرت بگیر ، هی پناه ببر به خدا ، تا چشم داری قدر چشمهات رو نمی دونی . اونهایی که چشم ندارند رو ببین عبرت بگیر . بیا تو پناه خدا ، خدا چشمهات رو نگیره . خیلی از چیزها رو اگه از ما بگیرند دیگه هیچی نداریم . تو همین جسم مادی مون خیلی چیزها داریم . نه تو زندگی ، نه پدرت ، نه مادرت ، نه خواهر ، برادر ، نه خانواده ات ، تو همین جسمت خیلی چیزها داری که اگر بگیرند ، دیگه هیچی نداری . هیچی !
2 ـ واداشتن خود به صبر در مقابل ناملایمات :‌ عزیز من ! اگر فکر می کنی دنیایی در پیش داری که این دنیا هیچ مشکلی برای تو ایجاد نمی کنه و اگر فکر می کنی رویاهای دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان و . . . که برای خودت کاخی از آرزو می ساختی ، زندگی آرام پر از عشق ومحبت و صفا و صمیمیت فلان و فلان ، اگر فکر میکنی همچین دنیایی در پیش روت هست ، اشتباه میکنی . از تو رؤیاهات بیا بیرون . بیا بیرون ! دنیا تلخی داره شیرینی هم داره . بیا بیرون از رؤیاهات .
شماهایی که تازه ازدواج کردید اگه فکر می کنید ، این زندگی ای که الان دارید ، خیلی عشق می کنی ؟ ظهر برای نهار خونة مادرزن ، این ور ، اون ور ، راحت ! همه اش صحبت از عشق و صفا و خنده و جُک و صمیمیت و . . . هست اگر فکر می کنی برات می مونه اشتباه می کنی . از حالا خودت رو آماده کن ، دنیا و زندگی سخته ، خودت رو آماده کن . قدر این روزها رو خوب بدون . ولی برای خودت یه مقداری زمینه سازی روحی کن . این نمی مونه .
چقدر ما اول کاروانهای مشهد بهتون می گیم : قدر بدونید ؟ می گم آقا ! اگه فکر می کنید تا آخر عمرتون مشهدید ، اینطور نیست .
چقدر آماده می شی ؟ بعد چقدر قدر مشهدت رو می دونی ؟ الان هم آماده شو . آماده باش دنیا ناملایمات خیلی زیادی داره . بچه ات رو بزرگ می کنی ، همه هستی ات رو پاش می ریزی ، بعد یه کار می کنه ، همه وجودت رو خراب می کنه . آماده باش ! بی وفایی می کنه . تمام هم و غمت رو می ذاری که این درس بخونه ، حتی قدر این تلاشی که می کنی و می خوای برای خودش کسی بشه رو نخواهد دانست . آماده باش ! خودت هم همین طوری بودی . آماده باش .
امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : اون کسی که می خواد در پناه خداوند قرار بگیره ، باید برای ناملایماتی که در پیش داره آمادگی کسب کنه که یه دفعه نَبُره . اِی . . . ! بابا . خدا چرا اینجوری کرد با ما ؟ شاعر می گه : آقا ! دنیا همه اش دو روزه . یه روز به دل بستن می گذره و یه روز به دل کندن ! از اول تا آخر عمرت شروع می کنی به دل بستن به مادیات و معنویات و انسانها و اشیاء و . . . بعد هم باید دل بکنی . اینقدر از این دل بستن ها و دل کندنها می یاد و می ره ! خودت رو آماده کن . غیر از این سایة خدا جایی نرو ، هرجا دیگه بری همینه . زیاد فرقی نمی کنه .
3 ـ تقوا : یعنی اینکه اینقدر دنبال این نگرد که مثلاً آقا ! چی حلاله ؟ چی حرامه ؟ یه کم از اون چیزهایی که فکر می کنی اگه انجام بدی ممکنه حرام پیش بیاد دوری کن . مثلاً عرض می کنم یه خیابونی هست ، توی این خیابون از صبح تا شب دختر و پسر دارند راه می رن و گناه می کنند ، خُب آیا راه رفتن توی این خیابون حرامه ؟ نمی شه حکم داد . ولی من بهت می گم : عزیز من ! تقوا می گه از تو این خیابون رد نشو . حرام نیست ، اما تقوا می گه رد نشو .
یه فتوایی من خودم از مقام معظم رهبری دیدم که ایشون گفته بودن اگه چند شرط برای بازی پاسور وجود داشته باشه ، اشکالی نداره . اما اگر این شرایط نیست اشکال داره و حرامه . اصلاً مطلقاً دست زدن ، نگاه کردن و بازی کردن پاسور حرامه . من در جایی این فتوا رو برای عده ای از عزیزان گفتم . فکر کردن گفتم : واجبه ! همون شب رفته خریده !!
عزیز من ! می گن : از شبهات دوری کنید . آقا ! خیلی چیزها شبهه ناکه . خیلی چیزهایی که احساس می کنید نورانیت شما رو کم می کنه ، ازشون دوری کنید . برخی از بازی ها هستن که 10 ساعت طول می کشه ! عزیز من ! ممکنه حرام نباشه ، اما عمرت رو نذار پای این بازی . بنا نیست من و تو اینقدر هم نفسمون و عمرمون رو هدر بدیم . بابا ! چیزیش نمونده .حتی 15 ساله ها و 16 ساله ها هم چیزی از عمرشون نمونده ! چشم به هم بزنی تموم می شه .
می گه : آقا ! اگر میخوای واقعاً در پناه خدا باشی از شبهات دوری کن . چون شبهات تو رو از سایة الهی و از ضِلِّ خداوند کنار می کشه . در مسیری قدم بذار که مطمئنی همه اش سایه خداست . بله می شه بنده تو فلان خیابون راه برم و ذکر بگم ، اما چیزهای دیگه هم هست . منظورم از خیابون ، مسیره . می تونم تو یه مسیری راه برم که تو این مسیر فقط و فقط سایة خدا باشه . اگر احیاناً احساس کنم انگار اون جلوها یه چیزی هست که یه کم از نورانیتم کم می کنه ، نباید برم . می گه انسانی که می خواد به مقام عصمت برسه باید اینگونه باشه در پناه خداوند در سایه خداوند این گونه باید باشه .
4 ـ حکمت : یعنی معرفت خداوند . ما در مذهب شیعه خودمون قریب به 100 هزار جلد کتاب معرفتی داریم . و چقدر معرفتهایی هست که در سینه عرفای ما وجود داره . اما تو ابداً نسبت به دینت کنجکاو نیستی . ( شمای فرضی ) اینقدر بی معرفتی می کنی که یه بی مرامی از راه می رسه و با سه جلد کتاب چِرت و پرت تمام دینت رو زیر سؤال می بره . می گه : آقا ! اینها راست نمی گن ، یعنی چی ؟ شیعه تو داره تو جهان داد می زنه ، هیچ جا راهش نمی دن و . . .
توی واتیکان مجمع التقریب مذاهب گذاشتند ، همه رو توی مناظره راه دادند ، غیر از نماینده شیعه !! چرا ؟ چون می دونن در مقابل مذهب شیعه کم می یارن .
تو همچین مکتبی داری ، اون وقت بهائیت از راه می رسه و یه دفعه همه چیزه تو رو زیر سؤال می بره . شما ببینید شخصی مثل محمد علی باب مؤسس این دینه . اون وقت تو با مرام علی (ع) چون هیچی از دینت بلد نیستی در مقابل اون کم می یاری .
می گه : اگر می خوای در پناه خدا باشی حکمت داشته باش . معرفت داشته باش . اگر در پناه خدا می خوای باشی ، علم داشته باش . ببین شیعه چی می گه ؟ بابا ! آخه تو که چیزی کم نداری . چرا دنبال معرفت نیستی ؟! این رو عنایت کنید .
5 ـ ضعفت رو با توسل جبران کن . امام سجاد (ع) می فرمایند : ” الهی فی هذه الدنیا همامٌ و احزانٌ و غمومٌ و بلاءٌ ” امام سجاد (ع) داره می گه ، مثل این که یه کارمندی خسته و کوفته اومده توی خونه ، نشسته داره با خدا حرف می زنه ، می گه : خدایا ! تو این دنیا چهار تا چیز بیشتر ما نمی بینیم : هموم ( غم ها ) “ والاحزان ” ناراحتی هایی که به قلب و روحم وارد می شه ، بی وفایی دیدن ها ، دل شکستن ها ، رفتن ها و برنگشتن ها ، “ غموم ” غم ها و گره ها ( گره پشت گره ، با بدبختی این گره رو باز می کنم ، می رم جلوتر ، یه جای دیگه زندگیم گره خورده )” و بلاءٌ ” آزمایشها و بلاهای دنیایی و اخروی ،” وفِی الآخرتِ حسابٌ و عِقابٌ ” جدی امام سجاد (ع) داره این چیزها رو ‌به خدا می گه : این از دنیایی که برای ما درست کردی ، اون هم از حساب و کتاب آخرت ، که برامون گذاشتی ! از راه نرسیده باید بریم تو صف حساب . ” فَاِنَ راحَتُ و الفرج ” خدایا چرا ما رو خراب کردی ؟راحتی ماچی شد ؟ آسایش ما چی شد؟فرج ماچی شد؟گشایش ماچی شد ؟ تا حالا اینطوری از این حرفها به خدا زدی ؟ حتماً بعد هم خودت احساس شرمندگی کردی ، گفتی : نه ، ناشکریه ، اِه دارم توهین می کنم به خدا . اما امام تو داره اینطوری می گه : ” فَإن راحَتُ من الفرج ” تو حتی ته دلت اون گله هایی رو که از خدا داری بگو ، منتها بعدش رو فکر کن که چه جوری باید شفا بگیری ، بگو به خدا ، ببین امامت چقدر راحت با خدا حرف زده ؟! گویا داره با باباش حرف می زنه ، با ، بابایی که ازش طلبکاره . گویا یه دختری نشسته داره از باباش ادعای جهیزیه می کنه ! اونقدر با خدا خودمونی حرف می زنه . ” فان راحت من الفرج ؟! . . . . ” بعد می فرماید : خدایا ! وقتی من رو خلق می کردی از من اجازه نگرفتی ، و وقتی هم می خوای من رو بکشی از من اجازه نمی گیری ! نه آمدنم دست خودم هست ، نه رفتنم . و بعد هم تو این دنیا من رو رها کردی ، کنار یه دشمن خیلی بزرگ گذاشتی ! نفسی که برای من خلق کردی نفس اماره است ، من رو به سمت بدی ها می کشه ، شیطان رو هم روی سر من گذاشتی .
امام سجاد (ع) چقدر گله کرد ؟! واقعاً الان ما موندیم خب خدا نعوذبالله چرا اینقدر به بنده هاش ظلم کرده ؟! یه دفعه امام سجاد (ع) راحتت می کنه می فرماید : من رو توی این بلایای فریبنده ، تو این دنیای پر از فریب ول کردی ، هرجا نگاه می کنم گناه ها برام شیرینه ، هی داره من رو فریب می ده ، هی داره من رو صدا می زنه ، صبح تا شب جلو من چاله گذاشتی ، صبح تا شب دام پهن کردی ، از این دام به بدبختی با یه توسلی در می یام ، یه دام دیگه جلوم پهن می کنی ، همه هم فریبنده و شیرینه . بعد به من می گی ” اِسْتَمسِک ” خودت رو نگه دار ، بعد می گی : خودت رو حفظ کن ؟! به من می گی : خودت رو کنترل کن ؟! نرو ، نخور ، نگاه نکن ، نبین ، اینجوری نباش . واقعاً چقدر عجیبه ! آقا امام سجاد (ع) این حرفها رو زده ؟! ” فَکَیْفَ اِسْتَمْسِکْ ” چگونه صبر کنم ؟ تو به جای من صبر کن !!
این می شه عصمت . یعنی باید لنگ بندازی جلوی خدا ! بگی : دیگه هیچ کاری من نمی تونم بکنم . اگر تو جلوی من رو نگیری من هیچ کاری نمی تونم بکنم .
لذا امام (ره) در کتاب اربعین حدیث شون به خداوند عرض می کنند : “ خدایا ! خمینی هیچ چی نیست غیر از گنهکاری که تو جلوی گناه کردنش رو گرفتی ! ”‌ این می شه مقام عصمت ! عصمتی که تو باید بهش برسی اینه . یعنی لنگ انداختن جلوی خداوند ! بگی : خدایا ! هیچی ندارم . فقط تویی . هیچی نمی گم ، تو می گی ، هیچ چی نمی شنوم ، تو می شنوی . و هیچ عملی نمی کنم ، تو عمل می کنی هیچ وقت گناهی انجام نمی دم به شرطی که تو جلوم رو بگیری .
با این حالت برو تو خیابون ، برو تو اداره ات ، برو تو محل کارت ، برو تو محل تحصیلت . مطمئن باش خدا جلوی تو رو
می گیره . حفظت می کنه . بگو : خدایا ! حفظم کن !                                                         

 

 

 

 

                                                                                                                                              والسلام .


روشهای غیر مستقیم تربیت افراد

    نظر

 

روش‌های غیر مستقیم تربیت افراد

 

                                                                                        سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

           

بحثمون در روشهای غیرمستقیم برای تربیت کردن افراد هست . حالا این روشها چیه؟

1. روش ابهام

اولیش ابهامِ ، ابهام یعنی چی ؟ یعنی اینکه یک شخصی تو این جمع نشسته که من قصد دارم این نکته‌ی تربیتی رو به این شخص بگم ، تو اعمالش یک نکته‌ منفی داره ، یا من دوست دارم که در اعمالش یک حسنی و یک نقطه‌ مثبتی رو اضافه کنه ، در اینجا از روش ابهام استفاده می کنم ؛ فرض می کنیم که این شخص که خدایِ نکرده ، انسان دروغ گویی هم هست ، نشسته اینطوری می گم : بعضی از مردم که دروغ می گویند آیا می دانند عواقبش چیه ؟ بعد شروع می کنم عواقب دروغ رو گفتن . یعنی : یک دفعه بحث رو ببری به یک سمتی بدون اینکه شخص متوجه بشه با او هستیم . بنابراین شما دارید مطلب رو عنوان می کنید بدون مخاطب خاصی ، به این

می گویند : ” ابهام ” . به همین سادگی و راحتی ! اون کسی که قراره تعلیم بشه نشسته . شما مطلب رو می گید اما مخاطبتون اون نیست ؛ فلان عمل زشت این بدی ها رو داره ، یا اگه بدونید فلان عمل خوب چقدر محسنات داره ،‌اینجا دیگه او شخص مطلب رو می گیره بارها ممکنه اتفاق افتاده باشه ، برای خود من که پدری ، مادری زنگ زده باشه ، مراجعه کرده باشه ، که فرزندم فلان مطالب رو رعایت نمی کنه ، و شاید فکر کردن که مثلاً من می رم می کشمش کنار بهش می گم ولی قاعده اینطوری بوده که ما رو منبر می گفتیم و اون شخص گوش می داده و اون پدر و مادر فکر می کردن که من با بچه اش صحبت کردم ، زنگ می زنه از من تشکر می کنه و بدین صورت این کار انجام شده بدون اینکه مخاطب خاصی رو انسان بکشه کنار . اتفاقاً این ابهام خیلی تأثیرش بیشتره . خصوصیتش چیه ؟ خصوصیتش اینه که اون شخصی که داره تعلیم رو گوش می کنه ، بدون اینکه استرس و ترسی داشته باشه در یک فضای آزاد ، خودش داره راجع به این مطلب فکر می کنه و نتیجه ای که می گیره با نتیجه ای که من خصوصی بهش بگم خیلی بهتره . چرا ؟ یک وقت هست که من می گم : آقای فلانی ! شما که دروغ می گید ، دروغ این مشکل رو داره ، اون مشکل رو داره . این یک استرسی میگیردش که بله من فهمیدم و چقدر زشت شد و هزار تا مسئله دیگه اونجا تو رو در واسی گیر می کنه اگر هم بگه : ” چشم ” انتخاب نکرده . اما اگر اینگونه گفته بشه این در حقیقت ، تعلیم رو خودش انتخاب کرده . من دارم برای مردم می گم بعد خودش حرف خوب رو انتخاب می کنه و مخصوصاً جوونها وقتی خودشون انتخاب می کنند خیلی مقیدتر هستند به این انتخاب ، تا اینکه ما چیزی رو بهشون بگیم باید این رو انجام بدید لذا این روش ، روش بهتری

است . از روشهای مستقیم بهتره . این نکته نوع اول روش غیر مستقیم که اسمش ابهام بود.

2. روش تطبیق

 

دومین روشی که در روش غیر مستقیم هست تطبیقه ، تطبیق یعنی چی ؟ تطبیق باز دو نوع داریم یک وقت هست شخص رو من می کشم کنار می گم ببین آقا جون یک زمانی یک نفری بود مثل تو اینجوری کار

می کرد . قشنگ قضیه رو براش میگم ، مثل تو اینجا اینجوری بود ، وقتی که مثلاً هم سن و سال تو بود در اینجای کارش لنگ می زد رفت جلوتر ، جلوتر رفت تا به کجا رسید ، الان مشکل داره ! مثال می یارم و خودش رو با او تطبیق می دم . دانش آموز حالا یا بد یا خوب ، دانش آموز مثلاً دبستانی یا دبیرستانی فلانی من دانش آموزم بود اینجوری درس می خوند اینجوری جلو رفت ، اینجوری جلو رفت آخرش هم کنکور قبول نشد ، اینجا رفت ، اون جا رفت ، زندگی اش اینطوری شد یا نه رفت المپیاد ، رفت فلان جا ، خوبش رو مثال می زنم این یک نوع تطبیقِ این هم اثر داره اما اون تطبیقی که اثرش بیشتره چیه ؟ اینِ که باز اینجا در تطبیق ما ابهام بکار ببریم یعنی اینجا هم باز به شخص مستقیم نگیم با تو هستم باز یک قضیه ای رو تعریف کنیم ، شخص هم نشسته بگیم ، بله ، فلان شخصی که من می شناختم اینگونه بود ، اینگونه زندگی کرد ، اینگونه بالا رفت ، دارم یک قضیه ای رو تعریف می کنم اما در حقیقت دارم به اون می گم ولی خودش نمی دونه با اون بودم . ممکنه کسی نشسته باشه تو جمع اما من دارم تطبیق می دم ، قضیه ای رو تعریف می کنم ولی منظورم یک شخص خاصه دو تا شخص خاصه ، ده تا شخص خاص ، بستگی به اون جمع داره . باید شخص تو اون جمع گم باشه . این نکات رو عنایت کنید اگر شخص خدایی نکرده فکر کنه شما دارید اینجوری کار می کنید این در حقیقت دارید مسخره اش می کنید مثلاً شخص نشسته بی بی اش نشسته ، پدربزرگش هم نشسته ، پدرش هم که استاد دانشگاهه نشسته ، مادرش هم که هیچ کاره هست نشسته ، خودش هم نشسته میگه : ( مثلاً به باباش ) آقای فلانی یکی دو دبیرستانی بود مثل شما درس نمی خوند این می فهمه با این هستی ، دیگه با بی بی که نیستی ! باید شخص گم باشه وگرنه اینجوری احساس تمسخر می کنه . میگه : این بابا رو نیگاه ! فکر می کنه ، نمی دونم با منه . و اتفاقاً بدش

می یاد . اینجور جاها جوون احساس کنایه می کنه . جوون خیلی از کنایه بدش می یاد . خُب این نوع اول تطبیقه و نوع دومش که گفتیم خود شخص رو مثال نمی زنیم و یک قضیه ای رو مطرح می کنیم و خود شخص این قضیه رو با خودش تطبیق می ده . می گه : اِه . . . ! چقدر شبیه منه ؟! و خودش خود به خود تطبیق می ده . این نوع دوم بهتره.

 

 

3. روش عطف

 

خطاب به مخاطب فرعی ، خیلی این معناش ساده است یعنی چی ؟ یعنی به در بگو ، دیوار بشنوه . معناش به همین راحتیه . باز این دو نوع داره . نوع اول چیه ؟ اون دَر اون مخاطب دیگه ای که ما الکی داریم بهش می گیم الکی داریم می گیم این مخاطب مثل اون می مونه . مثلاً آقای “ الف ” و آقای “ ب ” دو تایی مثل همند تو یک کلاس ،‌ تو یک سن و سال ، توی یک مقام ، توی یک پایه به آقای “ ب ” می گم : شما که درس نمی خونید ، ( این که می گم درس ، مثالهاش می خوام توی بحث تعلیم و تربیت معلمی باشه وگرنه مثال دیگه هم هستش نمی خواهم بکشه توی وادی های دیگه ) ، شما اگه این کار رو انجام ندید ، این عقوبت رو مواظب باش بهت می رسه . بنده‌ خدا هاج و واج مونده این مسئله چه ربطی به ما داره ولی ما منظورمون کیه ؟ اینوری ، اینها دو تایی مثل هم اند ، این با خودش می گه : نیگاه ! این هم مثل منه اگه به من نگفت به این گفت ، فردا اگر من عملم رو درست نکنم به من هم می گه . عنایت می کنید ؟ معمولاً تو اینجور جاها ، تو این جمع ها یک آدم با ظرفیت پیدا می شه ، که نقش در رو بازی کنه . معمولاً یک بچه ای که هم سن و سال بچه های دیگه هست اما این ظرفیتش رو داره ، می شه باهاش هماهنگ کرد که آقا من هر وقت به تو ایراد گرفتم منظورم اینه ، همچین بچه هایی پیدا می شن که از سن و سالشون هم بالاتر باشن . این یک نوعشه که بنده‌ خدا با خودش می گه : من هم باید رعایت کنم وگرنه این پیه به تن من هم مالیده می شه این صابون به تن من هم می خوره !

نوع بعدی ،‌ عطفِ به مخاطب فرعیه : این که شما به یک کسی که مقامش خیلی بالاتر از اینه این مطلب رو بگی یک نکته‌‌مهمی رو به یکی دیگه ای بگی که مقامش خیلی بالاتره این بابا دیگه ماستهاش رو کیسه می کنه میگه به به ، این بابا که ده پله از ما بهتر بود اینطوری باهاش صحبت شد اگه من عملم رو درست نکنم و بفهمند چی می شه ؟! دقت می کنید ؟ پس به این در و دیوار گفتن یک وقت هست که این در و دیوار مثل هم هستند ، یک وقت هست نه مقام در خیلی بالاتر از دیوارِ اینجا اونی که داره نقش دیوار رو بازی می کنه حساب کار دستش می یاد و بعد روش بعدی ، هنر :‌ که من الان در موردش صحبت نمی کنم چون این یک جلسه‌ کاملاً مجزا و جداگونه ای می خواهد . هنر مثل تاتر ، سینما ، خط ، شعر ، اینها هنره و اینها جزء روشهای غیر مستقیم در تعلیم و تربیته . اتفاقاً خیلی هم موثره . خیلی موثره و حتماً متعهدین ما باید این وادی رو بروند یاد بگیرند کما که ما داریم تو این وادی ، هنرمند متعهد زیاد داریم و با بیان شعر ، بیان سینما ، بیان تاتر ، بیان فیلم ، بیان سریال ، و بیان های دیگر هنری این تعلیم و تربیت رو انجام بدهند . خیلی خیلی موثرتره از همه چیز شاید موثرتر باشه شاید بعد از اون کلامی که از ناحیه‌ اهل بیت (س) بیان شده و از طریق عشق اهل بیت (س) اثر داره هنر دومین رتبه رو داره ، اون اولی هم بخاطر اهل بیت (س) هنر خیلی اثر داره و این هنر رو ما باید یک بحثی راجع بهش داشته باشیم که

انشاء الله خواهیم داشت .

 

4. روش اظهار اعتقاد خلافه

بنده می بینم که یک آقایی فلان خصوصیت رو نداره ، خوب دقت کنید اینها بعد اشتباه نشه ، مثلاً می بینم که آقای “ الف ” ، هیچ آدم مخلصی نیست اتفاقاً ریا هم داره می کنه می گند اظهار اعتقاد خلاف من برم بهش بگم آقا واقعاً این اخلاص شما قابل تحسین است . برم بهش بگم چقدر شما مخلصید ، ببینم که این کاهل نمازه ، بگم آقا خیلی نمازهات باحاله من حسرت می خورم به نمازهات ، بیان اینگونه را می گویند : بیان اظهار اعتقاد خلاف و این چیزها هست و داره استفاده می شه تو کارهای ما تو جاهای دیگه داره ازش استفاده می شه . این دو حالت داره طرف ممکنه بگه این گول خورده اشکالی نداره بگذارید بگه گول خورده اما یواش یواش ، روش تأثیر می ذاره یعنی شخص مخلص می شه ، نمازش خوب می شه یک کسی که انسان نورانی و با معنویتی نیست همه بیانن بهش بگن آقا التماس دعا شما چقدر نورانی هستید ، چقدر بامعنویت هستید این خود به خود تأثیر می گذاره این خود به خود می ره به این سمت حالا تو مسائل اخلاقی داریم تو مسائل دیگه هم داریم تو مسائل کلاس و معلم و اینها هم داریم ، یکی از روشهای تربیتی اینه صفتی که در شخص دوست داری باشه ولی نیست بهش نسبت بده طرف ترسو بهش بگید “ الله اکبر ! ” خیلی شجاعید آقا این یواش یواش خودش احساس شجاعت می کنه و در حقیقت یک جور تلقینِ ، تلقینی که خیلی هم اثر داره . این رو شما داشته باشید این اظهار اعتقاد خلاف یکی از روشهای تربیتیه که البته نباید به افراط کشیده بشه که شخص ببینه ، خودش هم باورش شده و نمازش هم خوب شده و خودش هم فکر می کنه نورانیه . اینجا باید روش رو عوض کنیم گفتیم که این روشها برای هر کسی یک روش خاصیه . طرف از موش هم می ترسه و باورش می شه که شجاعه . اینجا دیگه شما باید روش رو عوض کنید و بعد حالا من یک تبصره بگم تو کل مباحث و تو این بحثی که ما امشب داریم ، فرصت یابی ، یعنی : شناختن فرصت مناسب ، یکی از هنرهای معلم همینه . یعنی : زمان و مکان تعلیم رو تشخیص بده که این رو من در بحث امر به معروف خوب بازش کردم . اینکه الان وقت خوبی برای تعلیم دادن مثلاً الان ساعت 10 شب خوبه ؟ ساعت 10 صبح خوبه ؟ ساعت یک بعد از ظهر خوبه ؟ ساعت 5 بعد از ظهر خوبه ؟ تو مسجد خیرات خوبه ؟ نه تو خونه خوبه ؟ تو ماشین که داریم می ریم به سمت خونه خوبه ؟ تو محل کار خوبه ؟ با توجه به شخصیت ، که تو کدوم زمان این پذیرشش بیشتره ، با توجه به شخصیت باید زمان و مکان تربیت مشخص بشه . این رو خوب دقت کنید . طرف الان عصبانیه ، ناراحته ، یک شکستی خورده ، رفته مثلاً مدرسه دیده کارنامه اش کارنامه‌ افتضاحی از 25 تا درس ، 24 تاش رو افتاده . این شخص که می رسه خونه الان وقت تعلیم و تربیتش نیست ، بگذارید یک خورده فکر کنه ، یک کم استراحت کنه ، طفلک خسته اشه ، اینقدر درس خونده ! یه کم تعدیل اعصاب کنه ، یه کم آرامش بهش دست بده ، بعد ، در هنگام خستگی روحی هیچ تعلیمی تأثیر پذیر نیست طرف وقتی گشنشه هیچ چیزی حالیش نیست . طرف گشنشه تو داری داستان حسین کرد شبستری براش می گی ؟ بابا من گشنمه ، گفتم خدمتتون وقتی دزد رو می گیری ، دزدی که یک دونه نون دزدیده و شکمش الان داره غر غر می کنه از گرسنگی اول سیرش کن بعد درباره دزدی باهاش صحبت کن و در تمامی مسائل اخلاقی و غیر اخلاقی و تعلیم و تربیت حرف اول اینه . معلم هنر تشخیص بهترین فرصت برای تعلیم و تربیت رو داشته باشه بهترین فرصت ، عجله نکن تا یه چیزی دیدی فوراً اقدام نکن یه کم تعمیم ، یه کم تفکر حول و حوش شخصیت مورد نظر و بعد یه کم فکر کردن و بعد بهترین راه رو تو این راه هایی که دارم می گم انتخاب کردن . این هنری است که یک مربی ، یک معلم ، یک منبری ، یک کار فرهنگی کن ، یک آمر به معروف و یک ناهی از منکر باید داشته باشه .

5. روش عمل به ضد

 

اگر خصوصیت منفی در طرف مقابل می بینیم مثلاً این شخصیت خود کم بینه ، عمل به ضد کنیم یک مسؤولیتی بهش بدیم که این مسؤولیت احتیاج به یک نفری داره که خیلی اعتماد به نفس داره حالا این مسؤولیت نه مسؤولیت مملکتی ، منظور اینه که یک مسؤولیت به گردنش بگذاریم که تو همین محیط تربیتی خودمون باشه که این نیاز به اعتماد به نفس داره ، طرف ترسو هست ، بفرستیمش تو دل خطر ، تا ترسش بریزه . خدا رحمت کنه شهید حسن شاد ، تو منطقه فرمانده ما بود . می گفت : هر وقت دیدید دارید می ترسید ، ( خُب بعضی وقت ها ترس بود ، بلند می شدی می دیدی کنارت دو تا “ دوشیکا ” دارن کار می کنن ، با این همه ترکش ) می گفت : چشم هات رو ببند با سر برو سمتش ! و اتفاقاً موثرترین حالت همین بود.

من خودم یک شبی رفته بودیم شناسایی ، یک پلی بود که نصفش خراب شده بود و زیر پل اون قسمتی که خراب شده بود رو به ما بود ، و اون ورش ، رو به عراق . من خیلی خسته بودم و به این دو نفر بعدی گفتم : من دیگه نمی تونم راه بیام ، دارم از خستگی و بی خوابی می افتم . شما برید اینجا رو یه بررسی کنید . من همین جا زیر این پله یک چرتی بزنم . خلاصه ما نشستیم زیر پله یک چرت بزنیم دست رو گذاشتم زیر سرم ، دیدم یک پوتینه و یک پای گنده ای ، اِه . . . ! جنازه بود دیگه ، تازه‌ تازه هم بود ، بو هم نمی داد شاید یک ساعت ، دو ساعت پیش به فیض عظما رسیده بود . خُب من یک لحظه ترسیدم ، خیلی تاریک بود ، یاد حرف حسن شاد افتادم که اون زمان هم هنوز شهید نشده بود ،‌ جاتون خالی قشنگ رفتم بغل دستش آجر رو گذاشتم زیر سرم تخت خوابیدم ، هیچی ام نشد ، تازه وقتی بلند شدم خداحافظی ام کردم ! گفتم : آقا ! ببخشیدا مزاحم شدیم ! ( تو دل ترس رفتن ) یعنی عمل به ضد . هر صفت منفی داری عمل به ضدش باعث می شه آدم قدرت و اراده اش قوی بشه ترس از مسائل تنبیهی ، خودکم بینی ، عدم اعتماد به نفس همه‌ اینها با عمل به ضد ، چرا اعتماد به نفس ندارم ؟! بندازید متربی و کسی که در تعلیم و تربیته تو مسیری که بتونه استعداد خودش رو بروز بده چه استعدادهایی که کوبیده شده ، اینقدر خمود و ضعیف و ساکته اگه بیفته تو مسیری که باید بروز بده ، بروز می ده ، بچه ای که می گه من نمی تونم درس بخونم من دل زده هستم خسته هستم همین بچه چهل سالش می شه تو اداره بهش می گن یا اخراجی یا باید خودت رو برسونی به لیسانس همین می شینه درس می خونه چون مجبوره در صورتی که این تو زمان بچگی ، کودکی و جوانی استعدادش خیلی بیشتر بود ولی مجبور نبود ، چون عقلش بهش نمی گفت مجبوری . عقلش نمی کشید این کار رو نمی کرد ولی همین شخص می بینی که راه می افته و کار انجام می ده .

و بعد ، وسواسی : طرف می گه : من وسواسیم ! یکی از راه های درمان وسواس اینه عمل به ضد ( پیش روانپزشک هم بری همین رو می گه ) مثلاً می گه : اگه یه قطره آب بریزه روی من ، نجس می شم ، می گه : آقا ! با شلنگ بپاش روش ! آقا ! چکار می کنی ؟! نجس شدم . آهان ! . . . خُب نجس شو ! یک بار ، دو بار ، سه بار ، بعد بالاخره این مطلب از ذهنش خارج می شه . پس عمل به ضد هم یکی از روشهای تربیتیه . اینو برای خودتون می تونید عمل کنید این برای برادرها ، مثلاً شب از کانون داری می ری خونه ، اگه می ترسی اتفاقاً خیلی آروم راه برو ، خیلی آروم محکم وایسا . یک زمانی یادمه وقتی کوچیک بودم ، تو مشهد ، کوچه های پشت حرم خیلی دخمه بود ، بعد تو این کوچه ها در خونه ها ، تو رفتگی داشت من می خواستم از اونجا تنها رد بشم ، اتفاقاً می خواستم برم یک جلسه ای که ساعت دوازده شب بود ، بعد من از جلو هر کدوم از اینها که رد می شدم می گفتم آخ الان از تو یکی از اینها یک معتادی بیرون می یاد و می پره و گلوم رو می گیره و خفه می کنه ، دو تا سه تا رو که رد کردم دیدم اینجوری جونم بالا می یاد ، برگشتم اول کوچه یکی یکی داخل دخمه ها رو نیگاه کردم تا آخر کوچه هیچ کی نبود ، اگه بودم می زدم تو سرش ! این عمل به ضد هست و با فرار کردن از اون چیزهایی که می ترسی یا چیزهایی که نمی تونی انجام بدی ، چیزی درست نمی شه . باید اعتماد به نفس داشته باشی . بعضی ها از حرف زدن می ترسند ، می ترسند دو تا کلام حرف بزنند ، با فرار کردن از حرف زدن ، در حقیقت ما داریم استعداد خودمون رو سرکوب می کنیم . عمداً خودمون یا بقیه رو تو شرایطی که می ترسیم بندازیم .

اما اگر طرف متکبره ، (متکبر از ما تواضع می خواهد دیگه ) این دیگه دستور قرآن و ائمه (ع) هست . فرمودند : جلویش تکبر به خرج بدید ، جلوش بایستید ! چی چیه ؟! چه خبرته ؟! جلوی متکبر کوتاه نیاید ، هرچی تواضع دارید برا خودتون نگهدارید . جلو همتون دارم می گم ، دست همتون رو من می بوسم ، اما اگه متکبر بیاد پیش من قیافه بگیره ، حتی اگه خدای زمین و زمان باشه ، دو زار بهش محل نمی گذارم ، دستور اهل بیته (س) ، عنایت کردید ؟ این عمل به ضده ، حالا من آیه‌ قرآن رو بخونم ، قرآن اینجا دستور می ده سوره‌ فصلت آیه 34 “ اِدفَعْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذا الَّذی بَیْنَکَ وَبیْنَهُ عَداوَه کَاَنَّه وَلِیٌّ حَمیمٌ ” می گه : اگر کسی بهت بدی کرد عمل به ضد کن بهش محبت کن و این محبت باعث خواهد شد که این برای تو “ وَلیٌّ حمیم ” یک دوستدار واقعی باشه ، این روش تربیتیِ قرآن هست ، طرف متکبر نباشه ها یک کسی که بهت بد کرده بهش خوبی کن ، طرف حسوده ، می گه : آقا ! دوای درد حسود ، محبته ، باید بهش محبت کنیم . این حسادتش درمان می شه ، طرف بدی می کنه با خوبی جواب بده . یک بار ، دو بار ، سه بار با خوبی درمان میشه ، ما نمی خواهیم دعوا کنیم تو جهان دو روز نیومدیم که دعوا کنیم . صبح تا شب این فحش بده اون جواب بده ، این چهار تا بذاره بالاش که ، ما اومدیم تو جهان آدم بشیم و تربیت کنیم . اومدیم تو این جهان عالم بشیم و زکاتش رو بدیم و نشرش بدیم ، خُب اگه ما اینجوری می خواهیم عمل کنیم ، مسلمونیم ، شیعه هم حالا هیچی اگه مسلمونیم قرآن د اره این رو می گه قرآن داره می گه روش تربیتی من قرآن که دارم تعلیم می دم به شما اینه “ اِدْفَع بالْلَتی هی احسن ” حالا من تو پرانتز یک چیزی رو بگم ، یک اشکالی گرفته بودن که من باید جواب بدم . گفتن : آقا ! چرا آیه قرآن رو غلط خوندید ؟ “ وَلِمَن خاف مقام ربه الجنتان ” رو گفتید “ و اما خاف مقام ربه جنتان ” ببینید ! این رو که من خوندم ، روایت از امام صادق (ع) بود ، این یک تیکه از قرآن رو ، امام صادق (ع) فرمودند . امام صادق (ع) می فرمایند : ” و این شخصیت به جایی می رسه که و اما به اینجا می رسه یکدفعه از این قسمت آیه‌ قرآن رو امام صادق (ع) نقل کردند “ من خاف مقام ربه جنتان ” وگرنه من هم می دونم که “ ولمن خاف مقام ربه ” هست . بعضی وقتها اگر در آیه قرآن کم و زیاد می بینید ، این مال داخل روایت بودنش هست . چون هر دوتاش عربیه ، شما فکر می کنید همش قرآنه ، همش قرآن نیست ، حالا اینجا هم چون اینطوری شد عرض کردم خدمتتون . پس این هم روشِ تربیتیه که قرآن داره برای ما می گه . عمل به ضد !

6. روش عبرت

 

یکی از مهمترین و به نظر من از نظر تجربی ، یکی از روشهای موثر تربیتی ، عبرت است ، عبرت آموزی ، اولاً : عبرت یه دونه شرط داره ، اینکه شخص عبرت آموز و عبرت گیر باشه ، بعضی ها عبرت نمی گیرند ، هرچی هم ببینند ، عبرت نمی گیرند لذا در آیات مختلف قرآن هر وقت بحث عبرت شده ، یه “ اولی الابصار ” یه “ للمتقین ” یا یه چیزی توش داره که نشون دهنده‌ اینه که همه نمی تونند عبرت بگیرند “ صاحبان بصیرت ” ، “ متقین ” ، “ مؤمنین ” پس شرط عبرت گرفتن بینا بودن ، متقی بودن و مؤمن بودنه .

راقب اصفهانی در “ المفرادش ” در معنی عبرت اینجوری می گه : “ عبرت یعنی ، نظر انداختن به مطلبی و پی بردن به مطلب دیگر ! ”

حالا من دقیقاً مثالهای عبرت رو براتون می گم : 1 ـ امور حتمیه : چیزهایی که حتماً واقع می شود ، مثل “ مرگ ” ما به مرگ که نظر می اندازیم ، عبرتهای دیگه ای ازش می گیریم . یعنی زندگی بهتر کردن . یا مثلاً “ پیری ” پیری آینه عبرته . وقتی انسان به پیرها و بزرگترها نظر می اندازد ، عبرت می گیره . من یک وقتی براتون گفتم که عکس کوچیکی های مثلاً پدرتون ، پدربزرگتون ، مادر بزرگتون رو داشته باشید و ازش عبرت بگیرید .

عبرت چیه ؟ عبرت یعنی اینکه تویی که الان جوانی و هفده ، هجده و یا هرچند ساله هستی ، در اوج زیبایی و خوشکلی هستی . یکجوری کار کن که این زیبایی و خوشگلی ات تنها حربه‌ تو نباشه ، چون از بین می ره . یه جوری کار کن که بعد از سی سالگی بتونی کار کنی ، بتونی زندگی کنی . با انگیزه بتونی زندگی کنی . با دماغ خوشگل که نمی شه زندگی کرد . بعضی ها اینقدر به خوشگلی خودشون مشغولند ، انگار دیگه این همه زندگیه ، این پیری آئینه عبرت . یعنی اینکه آدم ببینه که برای اون روزگار هم مسائلی داشته باشه . بعضی وقتها خیلی خدا رو شکر می کنم و همیشه از خدا خواستم در اوج مؤثر بودنمون از دنیا بریم ، هیچ وقت نیازمند نباشیم . بعضی وقت ها از کنار پارک ها رد می شم می بینم این همه پیرمرد و پیرزن از صبح تا شب بیکار اونجا نشستن ، خیلی خدا رو شکر می کنم که یه جوری دارم زندگی می کنم که وقتی به سن و سال و درجه‌ اینها برسم ،‌ ( اگه خدای نکرده ، اگه برسم ) تو پارک نمی شینم ، چون کار دارم برای انجام دادن . می تونم مطالعه بکنم ، تحقیق بکنم ، صحبت کنم ، کلاس برم و خوشحال می شم از این روشی که برای زندگی خودم انتخاب کردم . این عبرته ! کارمندها باید الان عبرت بگیرن برای بعد از بازنشستگی می خواهند چیکار کنند ؟ این هم یک عبرت دیگه . مثلاً پیامدهای رفتارها رو ببینه که اون هایی که خوب بودند کجاها رو گرفتن ؟ اون هایی که بد بودند کجاها رو گرفتن ؟ اونهایی که هرچی دلشون خواست ،


شناخت امام زمان

شناخت امام زمان



بحثی که برای این جلسه انتخاب کردیم ، شناخت امام زمان (عج) هست . در دو جلسه قبل ، پیرامون انحرافات مکتب امام زمان (عج) صحبت هایی شد و اینکه امام زمان ما چگونه بد معرفی شده است و وعده را بر این گذاشتیم که امام زمان (عج) را آن جوری که علما و اساتید ما در کتب معتبر امام شناسی معرفی کردند ، برای شما معرفی کنیم . انشاء الله .
اولاً نکته ای که در بحث امام زمان (عج) خیلی مورد سؤال واقع می شه این هست که امام زمان (عج) چند سالشون هست ؟ خُب امام زمان که به شهادت نرسیدند ، در غیبت هستند . و اگر این همه مدت سال ، عمر کردند ،‌چه شده که عمرشون تمام نشده . این شبهه اول که من الان براتون باز می کنم . خیلی ساده ! خیلی ساده و راحت جوابش رو خدمتتون می گم .
معصوم ، یعنی کسی عصمت دارد ، یعنی مبراست از گناه و از اشتباه . لذا اگر روزی ، بنده ای در باب رسیدگی به بدن خودش هیچ اشتباهی نکند ، یعنی دقیقاً بدونه برای این بدن ، از نظر پزشکی و از نظر علمی چه چیزهایی لازم هست و چه چیزهایی لازم نیست ، دقیقاً بدونه چه چیزهایی این بدن رو خراب می کنه و چه چیزهایی عمر این بدن رو زیاد می کنه ، این فرد می تونه سالیان سال عمر کنه . قلبی که مسائلش رعایت می شه ، استهلاک نمی گیره ، اگه هرچند وقت یک بار اون مسائلی که برای قلب لازم هست ، بکار گرفته بشه ، قلب دوباره طراوتش رو بدست می یاره .
اگه شخص بدونه چگونه از کلیه خودش استفاده کنه ، این کلیه خراب نمی شه . در بحث بعد از ظهور امام زمان (عج) می فرمایند : اگر علم پزشکی صد قسمت باشه ، یک قسمتش تا ظهور امام زمان (عج) باز شده و 99 درصدش بعد از ظهور امام زمان (عج) باز می شه . این خیلی حرفه !
ببینید الان یک صدم اون علم چه کارهایی که نمی کنه ! دستت قطع می شه ، ده روز بعد اگر سالم نگهش داشته باشی ، پیوند می زنن ! یعنی تا الان فقط نتونستند سر رو پیوند بزنن ، که شاید این هم جزء اون 99 درصد باشه . چیزی که تا الان بهش نرسیدند این هست که اکسیر جوانی رو کشف کنند . و یا مداوای چند تا بیماری مثل ایدز و سرطان و . . . بقیه رو فهمیدند ، پس اون 99 درصد یک دریایی از علم هست .
این جواب ما به شبهه عمر امام زمان (عج) ، که چون ایشون معصوم هستند و اشتباه نمی کنند ، لذا مسائل پزشکی رو رعایت می کنند و عمرشون دراز هست . کما این که خضر پیغمبر (ع) هم هنوز زنده هستند و خیلی هم از امام زمان (عج) بزرگتر هستند . اما در روایات ما اینطور قید شده که امام زمان (عج) حالت صورت ، اندام ، چهره ، طراوت ، متانت ، حالت صحبت کردن شون مطابق یک انسان بین 30 تا 40 ساله است . یعنی هرچند صد سال هم که ایشون عمر داشته باشند ، قیافة ظاهری شون شبیه یک انسان 30 ، 40 ساله است .
بحث امشب خیلی مهمه . ما می خوایم امام زمان (عج ) رو بشناسیم . در دو جلسه قبل کسانی که دروغ می گفتند رو شناختیم ، الان می خوایم کسانی که راست می گن رو بشناسیم . خُب امام زمان (عج) به قیافه یک انسان 30 ، 40 ساله هستند . یعنی حتی موی سفید در محاسن و موهای ایشون دیده نمی شه و قیافه با طراوتی دارند . اینها چیزهایی هست که در روایت گفته شده . بعضی ها می گن : ما امام زمان (عج) رو در خواب دیدیم مثلاً به شکل فلانی و یا به شکل یه پیرمرد و . . .
نه ! امام زمان (عج) فقط و فقط به شکل خودشون ، دیده می شن . به شکل ائمه (ع) . فقط و فقط به سیمای خودشون دیده می شن . کلاً ائمه (ع) چه در خواب و چه در بیداری به شکل خودشون به انسان رو می کنند . بعضی ها می گن : فلانی اومد ، یه حرف غیبی رو به ما زد و رفت و غیب شد . خُب این هم ممکنه ، ممکنه امام زمان (عج) لیاقت شما رو در این حد دیده باشه که یک نفر رو بفرسته ، تا یه پیغامی به تو برسونه . ممکنه یه پیرمرد دهاتی و یا یه چوپانی باشه که خودش هم ندونه چه پیغامی رو داره می بره . کما اینکه اون پیرمردی که پیغام امام زمان (عج) رو در مورد یه مسئله فقهی به شیخ مفید رسوند ، خودش هم نمی دونست که اصلاً کی بهش این پیغام رو داده ، به کی داره پیغام رو می رسونه و حتی پیغام چی هست ؟! پس اگر یه روزی انشاءالله یه کسی در این جمع امام زمان (عج) رو دید ، بدونه اون قیافه ای که از امام زمان (عج) می بینه قیافه خود امام زمان (عج) هست . و اگر یه وقت کسی گفت من امام زمان (عج) رو به فلان قیافه و فلان قیافه دیدم ،‌ بدونید که این شخص صداقتش مورد تردید هست . و اگر هم درست بگه ، خود امام زمان (عج) نبوده ، یه پیغام رسون بوده . که این رو هم در جلسات قبل گفتم .
امام زمان (عج) زندگی می کنند . منتهی بعضی نکات راجع به زندگی امام زمان (عج) مبهم هست و برای ما هم فرقی نمی کنه . استاد بزرگوارمون حضرت آیت الله فاطمی نیا می فرمودند ، اومدند از من وقت گرفتند ، بعد آخرش گفتند : آقا جون ! امام زمان (عج) چند تا زن و بچه داره ؟ اصلاً ازدواج کردند ؟ من هم بهشون گفتم : والله برای عقدشون که دنبال من نیومدند . این هم سؤال شد ؟!
خُب حتماً ازدواج کردند ، و حتماً زنهای ایشون به پای ایشون نمی تونن عمر کنند ، یعنی یقیناً ایشون فرزندانی دارند . بچه هایی دارند ، شاید هم نداشته باشند ، ما چه می دونیم ؟ اصلاً‌ چه فرقی می کنه که ما بدونیم یا ندونیم . جزء وظایف شیعة منتظر این نیست که بدونه امام زمان (عج) چند تا زن و بچه داره . انشاءالله در جلسات آینده وظایف منتظر رو خواهیم گفت .
امام مهدی (عج) ، امامِ زمان هستند . این نکته ای که می خوام خدمتتون بگم ، یه نکته بسیار ظریف ، دقیق و حیاتی هست . خیلی دقت کنید . شما این تسبیح رو می بینید ؟ من این رو می گیرم روبه روی خودم ، این چیزی که شما از تسبیح می بینید ،‌ تمام تسبیح هست . به من هم می گن : “ صاحب تسبیح ” ، یعنی کسی که تسبیح مال اون هست . یعنی کسی که به تمام این تسبیح واقف هست . از اولش تا آخرش . امام زمان ما و تمام ائمه (ع)‌در اون برهه زمانی خودشون ، اینها امام زمانند ، کل زمانها . نه امام
یک زمان خاص . کل زمان ! یعنی همین طوری که من به این تسبیح اشراف دارم ، امام زمان (عج) به تاریخ خلقت و هستی اشراف دارند . این خیلی نکتة ظریفی هست . یعنی امام زمان (عج) از ابتدای آفرینش ، تا لحظه سور اسرافیل ، تمام عالم خلقت رو می بینند ، و بهش اشراف دارند . زمان دست ایشون هست . هر وقت که خودشون بخوان ، در هر جای زمان مرور می کنند . امام زمان (عج)‌ ! نه اینکه مثلاً بدونه که سال 260 هجری و یا 2 میلیون سال پیش چه اتفاقی افتاده ، دونستن فرق داره . امام زمان (عج) می بیند ! که انشاءالله آخر بحث ، از این موضوع یه نتیجه می گیریم .
امام زمان (عج) است ! نه فقط امام ما ، نه فقط امام کرة زمین ، نه فقط امام من و تو ، نه فقط امام شیعیان ، نه فقط امام منظومه شمسی ، نه فقط امام کهکشان راه شیری ، امام تمام خلائق عالم هستی ! هر اتفاقی که در تمام عالم هستی می افته ، امام زمان (عج) بهش اشراف داره ،‌ اگر بخواد یک موجود خیلی ، خیلی کوچک و ریز در آخرین کهکشانهایی که ترلیون سال نوری از ما فاصله داره ، این ور و اون ور بکنه ، می تونه . امام زمان (عج) ! یعنی در این محدوده زمان ، هر اتفاقی بیفته ، ایشون بهش اشراف دارند . در یک آن ! در آن واحد .
خلیفه خداوند است . دقیقاً همون طوری که خداوند اشراف دارد ، مگر جاهایی که خداوند ولایت رو قطع کنه و پرده بیاندازه . چون از این موردها داریم و در روایت هم اومده . این نکته دوم . می خوایم امام زمان مون رو بشناسیم دیگه .
امام زمان (عج)‌در همین الان ، نسبت به تمامی موجوداتی که خدمتتون گفتم ، امر هدایت ، رهبری و راهنمایی و ارشاد را به نحو احسن انجام می دن . سر سوزن در این وظیفه خودشون اهمال و قصور ندارن . اگر بنده برای هدایتم لازم باشد که فلان مطلب به من الهام بشه ، امام زمان (عج) این کار رو می کنن . اگر بنده قستم باشه ، که روی این منبر حرف بزنم ، امام زمان (عج) به این مطلب اشراف دارند و خودشون روزی کردند . به روایت دقت کنید :
می فرمایند : “ جنبنده ای نیست در عالم خلقت که از روزی خداوند ، سر سوزنی روزی برداشت کند مگر اینکه ما اجازه بدهیم . ”
تمام این ها از کانال امام زمان (عج) هست . اینها اصول و معتقدات شیعه است . این روایت رو با تمام دل گوش بدید . انشاءالله در بحث زیارت جامعه کبیره مطالبی رو خدمتتون می گم که شاید تا حالا نشنیدید ، یعنی در کتابی نوشته نشده ، از اساتید سینه به سینه نقل شده . امام صادق (ع) فرمود : “ خداوند تبارک و تعالی عالم هستی را خلق کرد و به دست ما سپرد . ” ( یا علی ! هر کار می خواید بکنید !!) و فرمود : “روز قیامت ، خلایق را به خط می کند و باز به دست ما می سپارد . ”
“ علیٌ حُبُّهُ جُنَّه ، قسیمٌ نار وَ الْجِنَّه ” اومدی نشستی توی مجلس امام زمان (عج) نمی دونی توی این 6 میلیارد نفر جمعیت جهان ، چقدر مهمی ؟ تو چقدر مهمی که این توفیق رو پیدا کردی امام زمان (عج) رو بشناسی ؟! نمی دونی چقدر امام زمان (عج) تو رو دوست داره که از بین 6 میلیارد نفر ، تو رو به این مجلس کشونده . گفته : بیا بریم توی این مجلس ، ببین من کی هستم ؟!
آقا ! قدر نمی دونیم . قدر این اهل بیت (س)‌ رو نمی دونیم . استاد بزرگوارمون نقل می کرد ، توی هواپیما نشسته بودیم ، می خواستیم به مصر بریم ، یکی از اساتید دانشگاه الازهر مصر بغل دست ما نشسته بود ( اساتید این دانشگاه جزء علمای خیلی قوی هستند و الحق و الانصاف یکی از مکانهایی هستش که در میان علمای اهل سنت اونجا ، انصاف هم زیاد دیده می شه ) می گفت : من یه کتابچه صحیفه سجادیه رو باز کرده بودم و آروم داشتم می خوندم . خیلی آروم ! ( توی خونه هر کدوم از ما یه کتاب صحیفه سجادیه داریم ، خیلی عادی همه مون می خونیم اما قدر نمی دونیم ) خیلی آروم داشتم می خوندم ، این استاد دانشگاه الازهر یه نگاهی به من کرد . می گفت : من تقیه کردم . گفتم الان باید با این هزار تا بحث کنم ، اگه این صحیفه رو از من بگیره و ببینه ما اینقدر متعصب هستیم که حتی دعاهامون رو هم از اهل بیت (س) می گیریم ، ممکنه مشکل ساز بشه . آروم کتابچه رو بستم . ( ببینید امام زمان (عج) چه جوری انتخاب می کنه ) پیرمرد بود ، ریشهای سفیدی داشت . به من گفتش : فلانی ! این کتاب چیه ؟ گفتم : صحیفه . گفت : چه صحیفه ای ؟ گفتم : صحیفه سجادیه . گفت : مال کیه ؟ گفتم : مال علی بن الحسین (ع) ، زین العابدین (ع) ، سیدالساجدین (ع) ! گفت : می شه من هم ببینمش ؟! گفتم : بفرمائید . می گفت : 4 ساعت پرواز بود . صحیفه رو از من گرفت ، اول یه کم نگاه کرد ، بعد باز کرد . بعد روی صحیفه خم شد . می گفت : توی این 4 ساعت ، این مرد از دنیا خارج شد . با همین صحیفه سجادیه ، که اگر الان آمار بگیرن ، خیلی از شیعیان شاید لاش رو هم باز نکرده باشن که ببینن امام سجاد (ع) چی گفته ؟! می گفت : تمام وجود این مرد اشک شد . هی می خوند ، و هی می گفت : روحی فداه ! ( قربونش برم ! ) . می خوند و می گفت : “ بنفسی انت ” ( فدات بشم ، چی داری می گی ؟ ) و بعد این عالم به آقای فاطمی نیا گفته بود : آقا ! ما همچین چیزهایی توی اهل سنت نداریم ! خوش به حالتون . شماها وقتی گریه هم می خواید بکنید ، بهتون می گن چه جوری گریه کن ؟ برای چی گریه کن ؟ چه جوری صفا کن . شماها توی زندگی و حتی توی سیاست و دولت تون که با مشکل مواجه می شید ، می رید دعای مکارم اخلاق امام سجاد (ع) رو می خونید ، کلی راه جلوتون باز می شه . ما قدر اینها رو نمی دونیم و قدر هم ندونیم فرقی نمی کنه . که حالا بهش می رسیم .
من یه قضیه ای رو برای کسانی که امشب توی مجلس جاشون نشد و بیرون نشستند بگم . حاج کاظم ذوقیان از خادمین آقا امام رضا (ع) که از بچه های جبهه و جنگ بودند ، تعریف می کردند : یه شب قدر توی مشهد ، شوهر خواهر من و خواهرم داخل مجلس جا نشدند ، توی خاکهای بیرون نشسته بودند . بعد می گفت همون جا یک حالتی پیش اومده بود و خوابش برده بود . توی خواب می بینه امام زمان (عج) اومدند ، همون بیرون روی خاکها نشستند . بزرگترهای مجلس اومدند گفتند : آقا بفرمائید داخل ، گفته بودند : نه ، من دوست دارم کنار همین هایی بشینم که روی خاک نشستند . حالا این نکته خواب رو بارها گفتم حجت نیست اما دلخوشیه .
مرا کیفیت چشم تو کافیست ریاضت کش به بادامی بسازد
روی خاکها می شینیم ، بلکه بگیم : آقا هم بیاد اینجا بغل دست ما بشینه . این هم هدیه من به اونهایی که بیرون نشستند .
پس همون طوری که گفتیم ، امام زمان (عج) وظیفه هدایت رو بر عهده دارند . یه دانشجوی زبان انگلیسی ، که از دانشگاه جده اومده بود و از شیعیان عربستان بود ، می گفت : فلانی ! وقتی به این مجالس می ری و می خونی ، به این بچه شیعه های ایران بگو خیلی شماها بی معرفتید ! گفتم : چرا ؟ گفت : خدا شاهده ، ما دلمون لک می زنه که 4 روز بیایم ایران ، یه کم راحت گریه کنیم ، راحت ضریح امام رضا (ع) رو ببوسیم ، راحت توی مجلس بشینیم حسین حسین بگیم ، توی عربستان ما اشک که می ریزیم ، جلومون رو می گیرن . می گفت : بهشون بگو خیلی بی معرفتید .
عجیبه ، واقعاً . باید یه وقت راجع به قدر شناسی صحبت کنیم . قضیه ای دیگه ای رو تعریف می کنند ( از سالها پیش ) این قضیه کاملاً مستند هست . حاج شیخ علی اکبر نهاوندی که از علمای ثقه هستند ، در کتاب بسیار شریف “ اَلْاَبْقَرِیُّ الْحِسان ” این قضیه رو نقل کردند . خُب تعریف می کنند که در بحرین ، یه شخص ناسبی ، وزیر پادشاه بوده و خود پادشاه بحرین هم از اهل سنت و بسیار متعصب بوده . اون زمان شیعیان در اقلیت و فشار بودند ، همچنانکه الان هم شیعیان در فشار هستند . یه روز این وزیر یه اناری برای پادشاه می یاره که روی اون با خط برجسته حک شده بوده : “ لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، ابوبکر ، عمر ، عثمان ، علی خلفاءُ رسول الله ! ”
قشنگ این مطلب روی انار حک شده بود . خُب اون زمان هم که علم در درجات الان نبوده ، این انار رو آورد خدمت پادشاه و نشون داد و گفت : آقا ! الان بهترین موقع است ، چون شیعیان می گن : فقط علی (ع) امیرالمؤمنین هست ، علمای شیعه رو جمع کن ، بگو : این حجت هست ، یا باید همه شما به این قضیه اقرار کنید . یا اینکه همه شما رو گردن می زنم . پادشاه هم ، این کار رو کرد . علمای شیعه رو جمع کرد ، انار رو نشون داد . همه تعجب کردند . بعد گفت : پیشنهاد من این هست ، سه راه بیشتر ندارید ، یا جواب بدید قضیه چیه ؟ یا اینکه باید به این اصل ایمان بیارید . یا اینکه همه شما رو گردن می زنم ، ( می خوام بگم امام زمان (عج) در بحث ها شخص رو تنها نمی ذاره . هدایت می کنه ) گفتند : خُب این جور که نمی شه باید مشورت کنیم . سه روز وقت خواستند . همه علمای شیعه جمع شدند ، هرچی شور کردند به نتیجه نرسیدند ، یکی از پیرمردهای نورانی این جمع گفت : خُب آقا ! ما که عقلمون نمی رسه ، ولی ماها صاحب داریم ، امام زمان (عج) رو داریم . بریم از آقا سؤال کنیم . گفتند : چه جوری ؟! گفت : یه نماینده مشخص می کنیم ، پابرهنه می شه می ره توی بیابون . امشب رو تا صبح عبادت می کنه و بعد از آقا درخواست می کنه . همین کار رو کردند ، یه نفر رو فرستادند ، شب رو به همین وضعیت گذروند . اما صبح دست خالی برگشت . نفر دوم ، به همین حالت ، صبح دست خالی برگشت . نفر سوم و نفر آخر ، شخصی بود به نام محمد بن عیسی بحرینی . خیلی آدم مقدس و بسیار بسیار نورانی ای بود . گفتن : ابن عیسی دیگه امشب نوبت تو هست . اگر صبح دست خالی برگردی ، دو تا اتفاق می افته : 1 ـ ما که کوتاه نمی یام ، همه ما رو گردن می زنن . 2 ـ اگر دست خالی برگردی شیعه شکست می خوره .
( استیصال خیلی مهمه ، یعنی وقتی آدم واقعاً بیچاره بشه و از ته دل داد بزنه ، حتماً دستش رو می گیرن . بعضی وقتها ما در خونه امام زمان (عج) می ریم ولی حواسمون به 20 جای دیگه هم هست . عمو و دایی و خاله و . . . فلان رفیق و فلان چیز ) محمد بن عیسی رفت ، مشغول تضرع و دعا شد تا نزدیکیهای صبح توی همین حال خودش بود . همین طور که استغاثه می کرد یک لحظه احساس کرد کسی بالای سرش ایستاده ، سؤال کرد : “ محمد بن عیسی ! چیه ؟! ” ( با همون لهجه خودش ، می دونید ؟ یکی از نکات در مورد امام زمان (عج) این هست که اگه بخواد با شما صحبت کنه ، با لهجه خودتون صحبت می کنه . اصلاً نمی فهمید ، فکر می کنید یه نفر همشهری خودتون هست . ) عرض کرد : “ آقا مشکلی دارم . شما بفرمائید . با کس دیگه ای کار دارم . ” فرمود : “ با کی کار داری محمد بن عیسی ؟ ” گفت : “ آقا ! من با امامم کار دارم ، شما بفرمائید . ” ( ببین ! اینقدر حضرت خودمونی صحبت کردند ، که اصلاً‌ تشخیص نداد ، آدم این جور موقع ها ، منتظره یه انسانی بیاد ، با یه لهجة خاص ! خیلی ابهت داشته باشه ! ) فرمود : “ محمد بن عیسی ! من امام تو ام . دردت رو بگو . ” این فرد تعریف می کنه : سرم رو بالا نکردم . همین طور که سرم پائین بود ، گفتم :‌ “ آقا ! اگر تو امام منی ، می تونی نامه نانوشته رو هم بخونی ! خودت می دونی دردم چیه . ” فرمود : “ بله ، وارد شهر می شی . . . . ”
حضرت راه حل مسئله رو به محمد بن عیسی می گن . کامل گوش می ده . هنوز سرش پائینه ، یک لحظه صحبت تمام می شه ، حضرت می فرمایند : “ سؤال دیگه ای نداری ؟ ” می گه : “ نه آقا !‌خیلی ممنون ! ” ( ولایت امام زمان (عج) اون رو فرا گرفته ) تا سرش رو بلند می کنه ، می بینه آقا داره ازش دور می شه . به دنبالشون می دوه اما بهشون نمی رسه . که این قضیه اش مفصله .
به شهر برمی گرده ، وارد قصر می شه ، می گه : به وزیر بگید بیاد . من جواب رو به خود وزیر می دم . بعد می گه علمای شیعه و سنی و خود پادشاه هم بگید بیان . اما این رو بدونید من جواب رو از امام زمان (عج) گرفتم . اگر غلط بود گردن ما رو بزنید ، و اگر غلط نبود خود دانید .
می گه : من اینجا جواب شما رو نمی دم ، باید بریم خونة وزیر . به سمت خونه وزیر حرکت می کنند . ( همون آدرسی که امام زمان (عج) داده بودند ) می گه در فلان اتاق ، فلان تاقچه رو باز کنید ، باز می کنند ،‌ می گه : کمدی در اونجا هست ، کمد رو هم باز کنید ، در کمد ، ساکی هست ، ساک رو هم باز کنید . یک قالب گلی کشف می شه . که همه می بینند این وزیر ناسبی ، در این قالب به صورت برجسته این عبارت : لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، ابوبکر ، عمر ، عثمان ، علی خلفاءُ رسول الله رو حک کرده . و مشخص می شه که این وزیر وقتی انار هنوز کوچک بوده ، قالب رو به دور انار پیچیده و بسته ، انار که بزرگ شده ، طبیعتاً پوست انار به شکل این قالب در اومده . خُب این قضیه مشخص می شه ، و بعد می گه : هنوز یه نکته دیگه مونده و اون هم اینکه : امام زمان (عج) فرمودند : “ این انار را بدهید به وزیر ، خودش باز کند . غیر از خاکستر و سیاهی و دودی که بر ریش این وزیر می نشیند هیچ چیز دیگر در آن نیست . ”
این کار هم انجام می شه . اینجا دیگه تمام علمای اهل سنت و پادشاه و . . . به مذهب شیعه تشرف پیدا می کنند . پس هدایت رو از خود امام زمان (عج)‌بخواید .
و بعد محبت آقا امام زمان (عج) . امام زمان (عج) دو نوع محبت دارند . 1 ـ محبت عامه . یعنی بر تمام خلایق این محبت رو دارند . همه ! از بندة بد بد گنهکار تا شمای خوب . از بندة شیعه تا اون آفریقایی که توی جنگلهای آفریقا زندگی می کنه و اصلاً نمی دونه خدا یعنی چی . همه از این محبت استفاده می کنند .
خوب دقت کنید یه نکته خیلی ظریف می خوایم از این مطلب در بیاریم . اگر الان به شما بگن : کانون ، مثلاً دیشب مجلس داشته ، یه عده ای نشسته بودند ، بمبی منفجر شد ، یه عده شهید شدند ، یه عده مجروح شدند و . . . شما هم نبودی . به تعداد نفراتی که از کانون می شناسید ، برای این واقعه غصه می خورید . فلانی ! اِه . . . ! چقدر با هم رفیق بودیم . حتی اونهایی که خاطرات کوچیکی ازشون در ذهنتون هست . برای تک تک اونها غصه می خورید . یه غصه کلی هم می خورید .
امام زمان (عج) یه غصه کلی برای همه دردهای خلایق می خوره ، چون همه رو می شناسه . ببینید یه قلبه ها ، یه دله ! یه دل زیبا ، یه دل مهربون ! می خوام بگم ، امام زمان (عج) چی به سرش می یاد ؟ یه غصه کلی می خوره برای تمام خلائق ، چون محبت عامه داره . یه غصه نفر به نفر هم می خوره برای تک تک من و شما به قدر محبتی که ما به او داریم و او به ما داره .
غصه هاش فقط مال کشته شدن و مجروح شدن و فقر و بیماری و . . . نیست ،‌که البته اینها هم هست . فرمود : “ انّا مَرَضنا لِمَرَضِکُمْ ” شماها که سرتون درد می گیره ، ما هم سرمون درد می گیره . شما که دست تون می شکنه ، ما هم انگار که دستمون شکسته باشه ، همون قدر درد می گیره . شماها که غصه می خورید ، ما هم غصه دار می شیم . این خیلی حرفه به خدا قسم .
شما بیا برو یه خونه رو ببین که مثلاً در این خونه فقر هست ، تا دو سه روز آب خوش از گلوت پائین نمی ره . امام زمان (عج) می بینه که در تمام جهان چی به سر مردم دارن می یارن . در غم و غصه و درد تمام مستضعفین و محرومین جهان شریکه . در سردی آه تمام بیوه زنان جهان امام زمان (عج) شریکه . شما فکر این دل رو بکنید . و از همه بدتر این که می بینه دوای اینها همه در دست خودش هست و نمی تونه بعضاً کاری بکنه . این خیلی مهمه خدا شاهده . یه آدم چقدر می تونه قدرت و تحمل داشته باشه ؟ واقعاً دیگه الان مظلوم ترین اهل بیت (س) ما امام زمان (عج) نیست ؟ دو جلسه قبل به شما گفتم . مگر نگفتم مدافعین امام زمان (عج) چقدر مسخره برخورد می کنند با این قضیه ؟ یه عده دارن با نام امام زمان (عج) نون می خورن ، یه عده دکون باز کردن ، یه عده . . .
در تمامی مشکلاتی که برای من و شما پیش می یاد ، امام زمان (عج) هم غصه می خورن . لذا یکی از عزیزان بزرگوار می گفت : “ تو رو خدا ! دیگه شماها نیاید غصه هاتون رو به امام زمان (عج) بگید . ”
مثل اون کسی می مونه که توی بیمارستان خوابیده ، درد داره ، پدر و مادرش می یان بهش می گن : چطوری ؟ هیچی نمی گه . می گه : مادر من خوبم ، من هیچیم نیست . برای اینکه مادره بیشتر غصه نخوره .
آقا ! بیایم یه کم دردهامون رو توی دل مون خفه کنیم . اینها رو هم باید به امام زمان (عج) بگیم ؟ گرچه خودش می دونه . ما هم باید گله کنیم ؟ به رخش بکشیم ؟ آقا ! ببین ! چقدر مشکل دارم ؟ آقا ! ببین فقر دارم ؟ و . . .
و بعد نکته مهمتر : ببینید شما یه بچه کوچولوی سه ساله رو در نظر بگیرید . ماها همه در پیشگاه امام زمان (عج) بچه شیرخواره هستیم . یه بچه کوچولوی سه ساله رو در نظر بگیر ، ( خواهر کوچیک تون ، برادر کوچیک تون یا بچه کوچیک تون رو ) این بچه بره دست به سماور بزنه و دستش بسوزه . خُب یه لحظه درد داره . دستش می سوزه . آب سرد روش می گیری ، سریع اون رو به دکتر می بری . توی راه یکی از غصه هات اینه که می گی : این هنوز درد رو نفهمیده ، تازه است ، یه ساعت دیگه وقتی دستش تاول بزنه و پوست دستش ور بیاد ، دردش شروع می شه . آیا واقعاً اشک در چشمانت جمع نمی شه ؟ با این که قدرتی که ما در عطوفت و مرحمت داریم ، نسبت به اهل بیت (س) خیلی قدرت پائینی هست . خیلی آدمهای شقی ای هستیم . اونها “ عادتکم الاحسان ” اونها معدن کرم و لطف هستند . حالا چی می خوام بگم : همه خوب گوش می دن ؟ شب نیمه شعبان همین یه جمله کافیه . من نمی خوام از عذاب روز قیامت بگم ، یا نمی خوام بگم هر کی فلان کار رو بکنه روز قیامت چکارش می کنن ، من به این چیزها کاری ندارم . فرمودند : “ لاتعذب بعذاب الله ” مردم رو با عذاب خدا نترسونید . خدا خیلی مهربونه . اما این رو می خوام بگم : فرمودند : هر یک گناهی که شما انجام می دید ، ما دلمون می شکنه ! دلمون هُری می ریزه پائین . من می فهمم چی به سر خودت آوردی ، و بعد چی می شه ؟
فرمود هر یک باری که چشمتون رو نگه نمی دارید ، باعث می شید دل ما بشکنه ( برای شما که کاری نداره ، یه ثانیه می تونی چشمت رو به چپ بدی ، یا به راست ، اگه به راست بدی ، من می خندم ، اما اگه به چپ بدی ، من می شینم برات گریه می کنم .
خیلی عجیبه ! کرم بین و لطف خداوندگار ( اینها عادتشون خدایی هست دیگه ) گنه بنده کرده است و او شرمسار !! خودتون فکر کنید ، همچین آقایی به این خوبی ، با یکی دو ثانیه ، آدم می تونه خودش رو نگه داره ، چند بار تا حالا دلش رو شکستید ؟ چند بار ؟
می گه زبونت که دیگه برات کاری نداره ، عزیز دل من ! ( این لحن امام زمان (عج)‌هست ) دو تا کلام رو می تونی نزنی ! خُب نزن دیگه . من دارم غصه می خورم . مثل اون مادری می مونه که می گه بچه من ! من شصت سال عمر کردم ، سی سال ، جوونی و بهترین روزهای عمرم رو صرف تو کردم ، بیرون که می ری ، برای تو که کاری نداره ، تلفن رو بردار دو تا شماره بگیر ، بگو مامان ! حالم خوبه . همین !
امام زمان (عج) می گه هر چند وقت یه بار ، یه زنگی به من بزنید ! شماها که خیلی دارید نمک به حرومی می کنید . واقعاً بعضی از گناه ها رو خیلی راحت می تونیم انجام ندیم ، امام زمان (عج) اینقدر ارزش نداره ؟چه فایده داری بیای توی مجلس میلادش بشینی و کف بزنی ؟ فکر کردی الان امام زمان (عج) به کف زدن تو می خنده و خوشش می یاد ؟ خُب درسته ، حضرت (عج) یه رحمت عامه داره ، می گه امشب هر کی توی مجلس شب نیمه شعبان شرکت کرده ، خدایا ! من امام زمان (عج) یه عنایتی بهش دارم . به شرطی که توی مجلس دیگه گناه نکنه .
بعد یکی یکی پرونده ها رو باز می کنه . من قضایای شب نیمه شعبان رو می خوام خدمتتون بگم . فردا صبح پرونده های شما یه دور دیگه توسط امام زمان (عج) مرور می شه . بعد از طلوع آفتاب . پرونده رو باز می کنه ، می بینه خیلی وضع خرابه . من هیچی ندارم . هیچی ! می بینه صفحه اول ، گناه ، دوم : گناه‌ ، سوم : گناه ، و . . . امام زمان (عج) دلش می لرزه . می گه : اِه ! اِه ! . . . ! این داره جهنمی می شه . غصه تمام وجودش رو می گیره . ( می خوام امشب دقیقاً از روی روایت بگم . اینی که الان دارم می گم لحن عامیانه روایت هست . ) بعد یه دفعه می بینه آخر پرونده ، چند خط با ، رنگ سبز نوشتند ، نوشتند : مهدی جان ! آقا یا خانم فلانی ، دیشب جشن میلاد تو رو شرکت کرده . وقتی هم که شب همه خوابیدند ، اومده نشسته دعای کمیل خونده ، احیا گرفته . با توحرف زده . مهدی جان ! سحریش رو خورده ، الان هم طفلک روزه است !
این وقایای نیمه شعبان هست . بحث این که امشب ، چه شب مبارکی هست ، بماند ، اما امشب می تونه پرونده من و تو رو کن فیکون کنه .
روایت : می دونی امام صادق (ع) چی می فرماین ؟ سفارشه دیگه ، سفارشه . می فرماید این سفارش مال مادرمون فاطمه (س) هست . خیلی مهربونه . فرمودند : ما اهل بیت (س) ، همه مهربونیم . اما به مادرمون فاطمه که می رسه ، اون یه جور دیگه مهربونه .
بیایم قدر این محبتی که امروز از امام زمان (عج) به دلمون افتاده رو بدونیم . بذاریم این محبت توی دلمون جا بگیره . مهدی جان ! یابن الحسن (عج) . . . !
یه نواری از مرحوم کافی هست ، خدا رحمت شون کنه . اصلاً اسم مهدیه ، و این امام زمانی بودن رو این مرد توی جامعه ، جا انداخت . نوار آخرشون ، بهش می گن نوار وصیت نامه ، که البته اثبات هم شد کافی (ره) رو ساواک به شهادت رسوند .صبح جمعه ، قشنگ صحبتش رو می کنه ، اسم امام (ره) رو می یاره ، اسم همه رو می یاره ، همه دادش رو می زنه ، حرفهاش رو می زنه . می گه : مهدی جان ! مراجع ما غریب هستند و . . . با همون لحن گرمی که ایشون داشتند که فکر می کنم حالا حالاها این کلام خواهد بود . بعد آخرش می گه : مردم ! اگه من مردم ، جنازه ام رو خاک نکنید ،‌ (مثل اینکه خودش می دونسته ) بیارید وسط این مهدیه بذارید ، دورم بچرخید ، یابن الحسن ، یابن الحسن (عج) بگید تا . . . . آقا (عج) بیاد . بعد خاکم کنید .
آقا جون ! من اومدم دیگه . بابا من شیعه هستم . “ اشهد ان لا اله الا الله ، پیغمبر رسول الله (ص) ، علی (ع) ولی الله ، امام زمان ما تویی پسر فاطمه ! 12 تا امام رو یه بار دیگه بگم ؟ ” آقا ! من شیعه هستم . خودتون گفتید ، توی کتابهای فقهی نوشته که شیعه باید اینها رو بگه . دیگه نگفتید گنهکار ، شیعه نیست . من شیعه هستم . الله اکبر ! من حالا که دارم اینطوری با امام زمان (عج) صحبت می کنم ، اصلاً یه جوری می شم . شاید امام زمان (عج) الان بگه : آقا ! چرا شماها اینقدر خودتون رو پائین می گیرید ؟ من شماها رو دوست دارم . چرا اینجوری مثال می زنی ؟
یکی از علماء امام زمان (عج) رو دیده بود ، به ایشون عرض کرده بود : آقا ! من اگه شما رو نبینم ، دلم براتون تنگ می شه . حضرت فرموده بودند : به والله ! من هم دلم برای شماها تنگ می شه . فرموده بودند : شماها که توی این مجلس ها می شینید ، ما هم دوست داریم بشینیم کنارتون . وقتی برای مادرمون فاطمه گریه می کنید ، ما هم دوست داریم با شما گریه کنیم . خلاصه ! من از قول خودم دارم می گم ، پسر فاطمه (س)‌ . می دونم تو این بچه ها رو خیلی دوست داری .
حضرت آقای یثربی در جمکران نقل می کردند ، توی یکی از محله های تهران ، یه دختر 7 ساله ای سرطان خون می گیره ، پدر و مادرش مسیحی بودند ، دختر خودش هم مسیحی بود ، ایشون می گفت : همه جا این دختر رو بردند ، خوب نشد . یه روز اومد گفت : مادر ! مثل اینکه تو راستی راستی قصد جون من رو کردی ! می خوای من رو بکشی ؟ مادره گفته بود : قربونت برم . می بینی که من دارم جونم رو برای تو می دم . هرجا تونستم تو رو بردم . گفته بود : مامان ! توی کلاس ما بچه ها یه چیزی می گن . می گن : یه دکتری هست که مامانت ، تو رو پیش اون نمی بره . مادر می گه : چه دکتری ؟ گفته بود : دکتر مهدی ! ( آقای یثربی با همین کلام می گفت ) مطبش کجاست ؟ گفته بود : مادر باید بریم قم ، سمت چپ ، جاده ای که به طرف کاشان می ره ، یه جایی هست که بهش می گن جمکران ! ( وقتی آقای یثربی داشت تعریف می کرد ، من خودم بیرون ، کنار مسجد جمکران نشسته بودم . گفتم : مهدی جان ! الان بیرون نشستم ، داخل نمی یام ، می خوام ببینم من رو امشب شفا می دی یا نه ؟ ) مادره گفته بود : خُب می ریم دیگه . می ریم به این خونه هم در می زنیم ، بعداً مادره تعریف کرده بود : به سمت جمکران رفتیم . می خواستیم وارد بشیم ، از وضع حجابم معلوم بود که توی این وادی ها نیستم ،‌ جلوی من رو گرفتن ، گفتند : خانم ! چادر ! گفتم : آقا ! من مسیحی ام ، چادر نمی تونم بپوشم . گفت : بدتر شد ! مسیحی ها رو توی مسجد راه نمی دن . گفتم : خٌب چکار کنم ؟ گفت : طناب ببند به این پنجره های بیرون ، پشت در بشین ، ( دیدین پشت در بساط می زنن ؟ ) مادره می گفت : بیرون نشستیم ، دلم شکست ، رو کردم به گنبد ، نمی دونستم اینجا چه خبره ؟ مقبره است ؟ چیه ؟ عرض کردم آقا ! اونهایی که من رو فرستادند ، گفتند شما راه می دید ، اما راه ندادند . می گفت : دخترم رو بستم به پنجره .( ببینید چقدر وضعیت فرق می کنه ) می گفت : رفتم برای شام غذا بگیرم و برگردم . نه توسلی ، نه نماز شبی و . . . مسیحی بودم دیگه ! برگشتم دیدم دخترم نشسته داره گریه می کنه . گفتم : عزیز دلم ! چی شده ؟! کسی اذیتت کرد ؟ ناراحتت کردند ؟ بهت گفتند بدی ؟ مسیحی هستی ؟ بیرونت کردن ؟ دخترم گفت : مادر ! کجا بودی ؟ گفتم : رفتم شام بگیرم ، گفت : تا تو رفتی یه آقایی اومد ، آروم من رو بلند کرد روی زانوش نشوند . گفت : دخترم ! تو کی هستی ؟ گفتم : مسیحی ام . می گفت :‌ سه بار به من گفت : مسلمون شو ! مسلمون شو ! مسلمون شو ! . گفت : نماز می خونی ؟ گفتم : نه آقا ، بلد نیستم ، گفت : سه بار به من گفت : نماز بخون ، نماز بخون ، نماز بخون ! گفت : دیدم ، مثل اینکه نماز بلد هستم . می گفت :‌ بلند شدم ، ایستادم . گفتم : آقا ! وضو ! گفت : وضو رو هم الان بهت می گم . یه کاسه آب آورد جلوی من ، با دست خودش . . .
می گفت : دور و ور رو نگاه کردم ببینم کسی الان می بینه که من دارم این کارها رو می کنم ؟ دیدم نه ، همه دنبال کار خودشون هستند . دست کشیدم ببینم این آقا حقیقت داره ؟ دیدم بله ، هستش . می گفت : با دست خودش ، آب رو گرفت جلوی من ، وضو گرفتم ، همون جا از زیر لباسش این چادر نماز رو در آورد ، انداخت سرم ، نماز خوندم . می گفت : مادر همه کارهام رو کردم .

اول انقلاب یه قضیه ای پیش اومد شاید شماها ندونید ، بعد از ورود حضرت امام (ره) یعنی 12 بهمن ، تا قبل از 22 بهمن حکومت هنوز دست رژیم شاه بود ، از طرف رژیم ، حکومت نظامی اعلام شده بود ، بحث بر سر این بود که می خوان بریزند همه رو بکشند ، مملکت دست نظامی ها بیفته . روز 21 یا 22 بهمن ، امام (ره) یه پیغام تاریخی دادند . فرمودند : همه بریزند توی خیابون . حکومت نظامی لغو ! بریزید پادگانها رو بگیرید . تعریف می کنند : تمام سران انقلاب ، همه دست و پاهاشون شروع کرد به لرزیدن ، گفتن : آقا ! امام (ره) چی داره می گه ؟ توی همه خیابونها تانک چیدند ، مردم رو به گلوله می بندند . اینها واقعاً می خوان مردم رو بکشن . هرچی با امام (ره) مشورت کردند ، دیدند فایده نداره ، هرچی زنگ زدند ، دیدند فایده نداره . به مرحوم طالقانی گفتند : آقا ! امام (ره) حرف شما رو قبول می کنه ، برو به ایشون بگو این کار رو نکنه . مرحوم طالقانی یک بار ، دو بار زنگ زدند ، با امام (ره) صحبت کردند ، دفعه سوم ، امام (ره) تلفن رو قطع کردند . گفتند : همینی که گفتم ! مردم بریزند توی خیابون !
مرحوم طالقانی رو بردند بیت امام (ره) ، گفتند : این انقلاب شکست می خوره ، می خوان مثل 15 خرداد 42 سرمون بیارن ، می ریزن همه رو می کشن . مرحوم طالقانی رفت داخل ،‌ بعد از یه مدت برگشت دیدند دست و پاش داره می لرزه ! اشک داره از چشمهای این پیرمرد سرازیر می شه . ریختند دورش ، چی شد ؟ گفت : خیلی اصرار کردم ، یک بار ، دو بار ، دفعه سوم ، دیدم امام (ره) سرش پائینه داره گریه می کنه‌ ، سرش رو بالا کرد ، گفت : “ آقای طالقانی ، چی می گی ؟ آقا (عج) می گه مردم بریزند توی خیابون ! آقا (عج) می گن ! ”
یکی از پاسدارهای بیت امام (ره) نقل می کرد ، می گفت : یه شب هرجا گشتیم دیدیم امام (ره) نیست ، این ور ، اون ور . توی حیاط ، سمت دستشویی ، آشپز خونه ، جاهای مختلف ، خیلی ترسیدیم . رفتیم در اتاق حاج خانوم . در زدیم ، از خواب بیدار شدند ، گفتیم : خانم ! آقا نیستند ! حاج خانم یه نگاهی کرد ، گفت : یه اتاق کوچیک ، زیر اون راه پله هست ، گاهی وقتها آقا اونجا نماز نشسته می خونن . می گفت : رفتیم از بالا نگاه کردیم ، دیدیم این پیرمرد ، دستهاش رو به قنوت بلند کرده ، داره دعا می کنه ، گریه می کنه ،‌ هرچند وقت یک بار هم می گه : آقا (عج) ! کمک مون کن . . . ! آقا (عج) ! بچه هات رو توی جبهه ها دارن می کشن ، کمکشون کن . . . !