سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طلبه بلاگ

فرصت شناسی

                                              فرصت شناسی


امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : فرصتها زودگذر و دیریاب است . یعنی انسان بعضی از فرصتها که گیرش می یاد ،
اولاً زیاد مهلت نداره ازش استفاده کنه ، سریع می گذره و ثانیاً وقتی که این فرصت اومد خیلی زود که از دست می ره و دیگه پیدا کردنش هم به این راحتی نیست . این می شه دیریابی
.
متأسفانه در جهان این فرهنگ داره حاکم می شه که مردم جوری زندگی کنند که نفهمند چه طوری عمر می گذره ، حالا چه عادی و چه غیر عادی . یکی از دلایلی که در غرب جوان ها به سمت مواد مخدر رو آوردند اینه که می خوان
زندگی شون رو بگذرونن . زندگی ای که برای اونها هیچ رنگ و بو و مزه ای نداره ، این فرهنگ ، متأسفانه داره جهانی
می شه و جهانی شده و بوق های تبلیغاتی جهان دائماً دارن در این بوق می دمند که من و شما عمرمون رو فقط در حد اینکه بگذرونیم باشه . چرا ؟ برای اینکه خودشون قدر عمرشون رو می دونند . قدر فرصت ها رو می دونند و تمام نقاط استراتژیک و حیاتی جهان رو دارن با ترویج همین فرهنگ فتح می کنند .
خُب ما می بینیم که پیغمبر (ص) ، اهل بیت (س)‌ ، قرآن ما ، هزاران سال پیش اینقدر تکیه داشتند که : ای انسان !
( جوان ، بچه ، بزرگسال ، ) در هر سن و سالی که هستی قدر فرصت هات رو بدون . قدر این لحظات عمرت رو بدون .
این چه وضع مدرسه رفتن و دانشگاه رفتنه ؟ وقتت داره همین طور می گذره و هیچی نمی فهمی . هیچی ! دیدی تا الان گذشت ؟ الان هم می ری که وقت بگذرونی ؟! این چه وضع مدرسه رفتنه ، چه وضع دانشگاه رفتنه ، این چه وضع زندگی کردنه ؟ این چه وضع کارمند بودنه ؟ داری الان می گذرونی که زودتر بشه 30 سال ، 35 سال و بازنشست بشی ، خُب 35 سال از بهترین لحظات عمرت رو داری می گذرونی ،‌ این چه وضع زندگی کردنه ؟
می گه آقا وقت طلاست . این یه جمله صددرصد اشتباهه ، اصلاً طلا ارزش اون رو نداره که برای وقت در نظر بگیریم . طلا اگر گم بشه ، می شه پیداش کنی ، طلا یه قیمت خاصی داره ، اما عمر حتی یک ثانیه اش رو من و شما نمی تونیم برگردونیم . چرا با این دید به عمرمون نگاه نمی کنیم ؟
امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : گذشته و آینده ، هر دو عدم است و حال موجودی است بین دو عدم ، قدر موجود را بدان .
چرا نشستی و غصه می خوری برای گذشته ای که خراب شده ؟ و چرا نشستی و غصه می خوری برای آینده ای که نیومده ؟ همین الان رو دریاب . بالاترین کید شیطون شاید همین غصة گذشته رو خوردن و نگران آینده بودن ، باشه . اگه این دو تا درتو جا بیوفته ، دیگه شیطون وظیفه ای نداره . همین ! تو شدی آدمی که یا داری غصه می خوری برای گذشته یا نگرانی برای آینده و فرصت ها و عمرت داره همین طور می گذره . تمام عمرت همینه .
اغلب مردم ما تمام عمر نگران آینده شون هستند . و با همین نگرانی ، حال رو که به قول امیرالمؤمنین (ع) یه موجود بین دو تا عدم و نیستی هست رو دارن از دست می دن . الانت رو داشته باش ، با افکار واهی ، آرزوهای پوچ ، آرزوهای بزرگِ دست نیافتنی ، با غصه برای قبل و دائماً اوهامی که مثلاً : الان چی می شد من می تونستم 5 سال برگردم عقب تر ؟ هیچ وقت نمی تونی برگردی . چرا الکی داری غصه می خوری ؟ الانت رو داشته باش . فرصت هایی رو از دست دادی ؟ خیلی خُب فرصت های دیگه ای هم داری . عمرت رو از دست دادی ؟ خُب الان هنوز عمر داری .

پیغمبر اکرم (ص)‌می فرمایند : به هر کس فرصتی دست بدهد و به انتظار رسیدن به فرصت کامل ، آنرا به تأخیر بیاندازد روزگار همان فرصت را از او برباید
.
دو هزار تومن پول داره به انتظار این نشسته که این دو هزار تومن بشه دو میلیون ، بره باهاش کار کنه ! خُب بابا با همین دو هزار تومن فعلاً کار کن . اغلب فرصت هایی رو که در دسترس مون هست ، حالا چه دنیایی و چه اخروی ، همین طوری از دست می دیم . نشستیم به یه امیدی ، که مثلاً فرصت بهتری بدست بیاد . می خواد توبه کنه می گه : حالا انشاءالله وقتی رفتیم مشهد اونجا توبه می کنیم . انشاءالله بریم مدینه ، انشاءالله بریم کربلا ، انشاءالله ماه رمضون برسه ، ماه محرم برسه ، بابا ! حال رو داشته باش . امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : کی از آینده خبر داره ؟
و به اون فرصت هم اگه رسید ، چون عادت کرده از شیطون گول بخوره ، اونجا هم شیطون با یه حیله دیگه نمی ذاره از این فرصتش استفاده کنه . انسان باید نقد رو بچسبه . تا بحث فرصتها می شه ، نسیه با آدم صحبت می کنه . قدر همین ساعت رو بدون . اما تا می رسه به بحث آخرت و معنویات می گه : آقا نقد صحبت کن . می گی : آقا ! مراقب خودتون باشید ، چشم و زبون و قلبتون رو پاک نگه دارید ، خودتون رو حفظ کنید . می خوایم بریم مرگ داریم ، برزخ داریم ،
می گه آقا : نقد صحبت کن . نسیه به من نده ،‌ خیلی خُب ، نقد دارم صحبت می کنم . همین الانت رو داشته باش ، قدر امروزت رو بدون . می گه : نه ! حالا ببینیم فردا چی می شه ؟ اِه ! خودت هم که داری نسیه می دی ! فقط برای معنویات باید نقد صحبت کنیم ؟!
با غصه گذشته رو خوردن و نگران آینده بودن هیچ دردی از ما دوا نمی شه . می فرمایند : این شخص به امید فرصت کامل و یه موقعیت بهتر ،می شینه ، روزگار همین فرصتی رو که فکر می کنه ناقصه رو ازش می رباید .
کار ایام بردن است و روش زمان از دست دادن
! ”
این روزها اومدند که فرصت ها رو ببرن ، یه بار ، دو بار ، ده بار ، در باغ سبز رو به روت باز می کنند ، اما بعد می بندند ، قدر همین الانت رو بدون .
برنامه ریزی صدساله می خوای بکنی ؟ خیلی خُب بکن ، ولی مراقب باش ! شاید یک روز هم وقت نداشتی ، به امید برنامه ریزی صد ساله حق نداری امروزت رو به فردا بیندازی . چقدر زیباست این روایت ؟ و چقدر عجیبه ، می گه : پیغمبر
اکرم (ص) یه دونه بُرد دستشون گرفتند ، ( بُرد پارچه ای هست که در عرب با پشم و پُرز درست می کنند ) و اینجوری فرمودند : به خدا سوگند ! آنچه از این دنیای شما گذشته است با پرز و ریش و پشم های این بُرد برابری نمی کند .
یعنی اونی که گذشته اندازة همین پرزهای این برد نمی ارزه ! به چی داری فکر می کنی ؟ گذشت . بعد فرمودند : و آنچه از آن مانده ، نسبت به آن چه از آن گذشته ، شباهتش بیشتر از آب به آب است . دو تا کف دستشون رو پر از آب کردند سؤال کردن : این دوتا چقدر با هم فرق دارند ؟ عرض کردند : آقا هیچ فرقی ندارن ، فرمودند : گذشته و آینده شباهتش به همدیگه از این دو تا مشت آب بیشتره و آینده هم همینه . اگه منتظر نشستی یک توفیق بزرگ از آسمون بیوفته ، هیچ وقت اتفاق نمی افته ، اگر منتظر نشستی که دست غیبی بیاد و کارهای تو رو انجام بده ، هیچ وقت اتفاق نمی افته . از بزرگترهاتون سؤال کنید ، غیب مالِ بی اراده کردن ، تنبل کردن و سست کردنِ من و تو نیست . حال رو بچسب ، کار کن ، محکم باش !
امروزه ما چه اوضاع و حال و احوالی داریم ؟ بی تعارف بگم : امروزه مرد و زن ما در همه عالم دنبال نخود سیاه هستن ! شاید یکی از هنرهای شیطون همین باشه که آدم رو دنبال نخود سیاه می فرسته . شاید علمای شیطون نشستن و جلسه گرفتن ، به هم گفتن چه بلایی سر انسان بیاریم که انسانها از این حالتی که توفیق دارند بیرون برن و به بی توفیقی برسن ؟ ماحصل جلسه شاید این باشه که : بفرستیمش دنبال نخود سیاه !
اغلب مردم ما الان دنبال نخودسیاه می گردن . نخود سیاه یعنی چی ؟ یعنی همین کارهایی که الان دارن می کنند ، این عالم ، عالمی هست که محل خلق کردنه ، محل جمع کردنه ، محل گذشتنه ، محل خیلی از کارهاست و محل زندگی کردنه نه روزمره گی ، نه امروز و فردا کردن . نه بدون هدف گذروندن و شنبه و یک شنبه ، دوشنبه و چهارشنبه با هم فرقی نداشتن ! اینجوری به خودت ، به وجودت ، به نفست ، به علمت ، به تقوات ، به تزکیه ات ، به دنیات ، چیزی اضافه نمی شه و این یعنی نخود سیاه .
مردم اغلب دنبال نخود سیاه هستند ، آدم بعضی وقتها تعجب می کنه . تلویزیونی که می تونه با برنامه های سازنده ارزشهای جامعه رو حفظ و حراست کنه ، فقط 15 دقیقه پیام بازرگانی پخش می کنه ! تبلیغ پفک و سس و فلان و . . . اینها نخود سیاه هستند .
خداوند تبارک و تعالی ما رو خلق کرده برای انسان بودن ، اما ما دنبال چی هستیم ؟! این از بحث شکم ، که در جهان دارن ترویج می کنند ، آقا ! این پفک ها و آدامس ها و غذاها هیچ فرقی با هم نداره ، چقدر داری عمرت رو هدر می دی که به اینها برسی ؟ می گه : آقا ! چه حالی داره ؟! بریم بشینیم تو فلان رستوران فلان چیز رو بیارن عشق کنیم !
خیلی خُب ، کی گفت لذت نبر ؟ برو تو فلان رستوران ، اما یه وقت عمرت رو برای این هدر ندی ، برو غذا بخور ، بعد هم بیا بیرون . اما از 4 روز قبلش برای اونجا فکر نکن ، 4 روز بعدش هم با اون خاطرات عشق نکن ! عزیز من ! تموم شد ، هشت روز عمرت رو برای یه بسته خوراکی هدر دادی !
می یایم جلوتر ، مادیات . بابا ! یه خونه داری بشین توش دیگه ، زیاد فرقی نمی کنه ، چرا دائم دلت رو به این مادیات خوش می کنی ؟! اینها نخود سیاهه .
بیایم به اعمال عبادی مون نگاه کنیم ، تو اعمال عبادی هم اغلب مردم دنبال نخود سیاه هستند ، یعنی مسیرهای رو که داریم می ریم اسمش مسیر خداست ،‌ اما از این راه ها به خدا نمی رسیم ! والله ! چرا ؟ برای اینکه امیال دیگه و غرایز دیگه مدنظر ماست . مراقب باشید ! بعد می گه آقا ! چرا جواب نمی ده ؟ چرا آدم نشدم ؟
نمازهامون شده دنبال نخود سیاه رفتن . گریه هامون همین طور . اشک هامون همین طور . سینه زنی هامون همین طور ، نمازجمعه هامون همین طور ، همه اش همین جور شده ، چرا ؟ چون بدون فکر ، همین طور داری می گذرونیم .
اون نمازی که تو رو یه درجه بالاتر نمی بره ، اون نخود سیاهه . شیطون می گه بذار بخونه ، تاجاش ، من موقع امتحان می یام ، چنان زمین بخوره که از نماز خوندن هم پشیمون بشه . نمونه هاش رو ندیدیم ؟
اگر مجلس امشب تو رو یه درجه بالا برد ، هفته بعد یه درجه بالا رفتی ، بدون داری دنبال حقیقت می ری . اگر غیر از این باشه داری دنبال مجاز می ری . نخود سیاهه .
فعلاً شیطون دیده که تو اهل اون ور نیستی ، علاقه نداری ، دلت نمی خواد بری اون ور ، این طرف مشغولت کرده . باید هر عبادتی ، هر یه ذکری ، هر یه رکعت نمازی ، تو رو یه درجه بالا ببره .
این بحث به مناسبت شهادت مؤسس فقه جعفری امام جعفر صادق (ع) هست . کسی که اومد و همه هستیش رو برای شناخت فقه به من و تو گذاشت . مراقب باشیم . وگرنه خیال شیطون راحته ، می گه بذار بره گریه کنه ، سینه بزنه ، اشک بریزه ، ذکر بگه ، نماز بخونه ، صبح تا شب عبادت کنه . وقت امتحان که رسید من می یام سراغش اون وقته که می بینه حتی با وجود این عبادت توی امتحان می بُره و شکست می خوره . بذار دلش خوش باشه که الان مؤمنه ، مسلمونه !
خُب چکار کنیم ؟ یک جمله ، چاره کاره :
بیا یک بار دیگه نیت ها رو چک کن ، یه نگاه محکم و قوی و عارفانه به نیت هات (نگاهی که می خواد بشناسه ) داشته باش . مراقب باش ! اگر واقعاً نمازت ، عبادتت ، مستحباتت ، واجباتت داره تو رو بالا می بره و روز به روز داری بهتر
می شی ، فَبها ، اما اگر احیاناً می بینی که نه ، تازه یه مقداری هم داری کم رنگ می شی ، حال و حوصله ات هم داره کم می شه ، اون طراوت اولیه رو هم نداری ، بدون داری دنبال نخود سیاه می دوی . مراقب باش ! موقع امتحان شکست می خوری و هیچ فرقی برای شیطون نداره . شیطون می خواد تو عاقبت به خیر نشی ، تو دنیا هرچی بودی ، بودی . زیاد براش مهم نیست ، می گه بذار حالا این کارها رو بکنه ، موقعش که رسید ، یه کبریت می کشم همه رو میسوزونم . این در نوع عبادتش یعنی درمحتوای عبادتش ، قابلیت سوختن داره .با عبادتش داره بنزین هوای نفس رو اینطرف و اونطرف
می بره . اون خونه ای که درش انبار بنزین هست ، هرچی می خواد بزرگتر بشه ، چندین و چند طبقه بهش اضافه بشه . اون کسی که می خواد این خونه رو آتیش بزنه میگه این خونه فقط با یه کبریت رفته رو هوا ، پس بذار بسازه . بذار ده طبقه بره بالا !
اتفاقاً کسی که توی این مسیر معنوی جلو می ره شیطون می گه بذار این چیزها رو ببینه ، یه وقت براش ندیده و نشنیده نباشه ، فردا براش تازگی نداشته باشه ، وقتی که بُرید و شکست خورد ، اگه یکی دوباره دعوتش کرد ، بگه : آقا ! اون طرف رو هم دیدم ، چیزی نبود !
این خیلی مهمه . بعضی وقتها شیطون می ذاره تو عبادت کنی ، برای اینکه دیگه عبادت برات تازگی نداشته باشه ، بگی آقا دیدم ، هیچ خبری نبود . این رو مراقب باشید !
اما چکار کنیم ؟ توجه به نیت ها . یه چیز مهمی می خوام بگم : ببینید ! اگر تمام جهان ،‌ عالم ،‌ کهکشانها و . . . همه و همه مال ما باشه ، و همة اون رو در راه خداوند صرف کنیم ، یا اگر فقط یه چوب کوچیک ، یه چوب کاه ، در گِل یه حسینیه بیندازیم که ساخته بشه ، این دو تا از نظر ارزش برای خداوند هیچ فرقی با هم نداره . چرا ؟
مورچه سالها تلاش کرد تا تونست یه ران ملخ خیلی خوب برای سلیمان ببره . اگر این مورچه این مدت رو تلاش نمی کرد و یه دونه ارزن می برد ، چه ران ملخ ، چه ارزن ، برای سلیمان با هم هیچ فرقی نداره . هر دو رو دور می اندازه . به چه دردش می خوره ؟!
خداوند تبارک وتعالی قدرت داره در یک ثانیه میلیاردها بار ، اصلاً یعنی بینهایت بار ، همه عالم رو با یک اراده دوباره خلق کنه ، خدا این قدرت رو داره . لذا برای کسی که اینقدر قدرت داره ، ما همة‌ عالم و همة کهکشانها رو هم خرج کنیم یا اینکه یه دونه کاه در گل یک حسینیه بیندازیم ، فرقی نمی کنه ، هیچ فرقی نمی کنه . جفتش بی ارزشه .
اعمالی که ما برای خداوند بالا می فرستیم همه اش بی ارزشه . هیچ چیزی ما برای بالا فرستادن نداریم . خداوند به چی نگاه می کنه ؟ خدا به این نگاه می کنه که تو نیتت چیه ؟ نیت مهمه . خداوند می خواد ببینه که تو برای خداوند چقدر احساس محبت و معرفت داری ، این محبت و معرفت خیلی ارزش داره .
مثال : مثلاً بنده این بالا نشستم دارم برای شما صحبت می کنم ، بعضی ها شاید فکر کنند این کار خیلی مهمه . یکی هم اون گوشه نشسته می بینه یکی از کفش ها ، یه لنگه اش یه کمی اون طرف تر رفت . احتمالاً اگر صاحبش بیاد ممکنه یه مقدار دنبالش بگرده و یا با کفش یکی دیگه عوض بشه . می یاد و کفش رو برمی داره و جفت می کنه . این یه کاره ، کار من هم یه کاره . اون کسی کارش ارزش داره که نیتش لِله و برای خدا باشه ! این دو تا کار هیچ فرقی با هم ندارن . خداوند به بزرگی و کوچکی کار نگاه نمی کنه . به نیت تو نگاه می کنه . این نیت ارزشمنده . این محبت و معرفت ارزشمنده .
می دونید ارزش یعنی چی ؟ ممکنه اون کار من بزرگ باشه اما نیت لِله نباشه ، و از هزاران نفر ، یه نفر هم متحول نشه و اون کار کوچک ، نیتش لِله باشه ، و همه رو هم متحول کنه . فرهنگ غلطی که جا افتاده اینه که مسلمون باید ابهت داشته باشه ، ابهتش دشمنان رو بگیره . باید به سمت تجمل بریم و غیره و غیره .
وقتی که فیدل کاسترو اومد خونة حضرت امام (ره) و اون خونة‌ کوچیک رو دید ، پاهاش شروع کرد به لرزیدن ! اشک این مرد کمونیست جاری شد . همه فهمیدند که ابهت به ابزار نیست ، به نیاته . تموم شد و رفت !
آقا ! فلانی بهترین حرف رو می زنه . زیباترین کلام ، قشنگ ترین و جذاب ترین حرفها ، می بینی ابداً اثر نمی کنه ، اما یه آدم نیمه زبون دار ، نیمه لال ، دو تا کلمه حرف می زنه ، هرکی می شنوه تکون می خوره !
به نیت نگاه کنید ، نیت خیلی مهمه . معنی نَفس همینه . نَفَس هم فقط مال صحبت کردن نیست ، نفس توی کار هم مهمه . مثلاً می گن اینجا نفس نداره ، دیدی بعضی جاها که مجلس می گیری ، می بینی مجلس نمی گیره . می گی : محیط نَفَس نداره . وقتی حسینیه ساخته شد هزار تا مشکل توش بود . فرصت یابی به این معنا نیست که شما دنبال کار بزرگ بِگردی . رسول اکرم (ص) فرمودند : کارهای کوچک رو داشته باشید ، نیت هاتون رو درست کنید ، خدا توفیق می ده کارهای بزرگ هم انجام می دی . به امید کار بزرگ نشینید . زبونت خشک نمی شه اگه با نیت خدایی ، به هم کلاسیت ، توی دانشگاه یا دبیرستان دو تا کلمه حرف بزنی . تو اگه نیتت رو درست کنی می تونی دانشگاه رو متحول کنی . نیتت مشکل داره . می تونی ! نیت برای خدا باشه .
با آمیزجواد آقای تبریزی صحبت می کردند ، التماس می کردند که دو تا کلام حرف بزنه ، می گفت : آقا نمی تونم ، نمی تونم ! بالاخره قبول می کرد و بلند می شد رو به جمعیت می گفت : بسم الله الرحمن الرحیم ، همین ! نصف مردم از شدت گریه غش می کردند !! نَفَس به نیت برمی گرده . والسلام

 


شکایت به خدا

                            شکایت به خدا

 

 برخی از بنده های کاملاً عادی هستند که در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی یک سری رفتارهای کاملاً عادی رو بروز می دن . وقتی که درجات نزدیکی انسان به خداوند بالاتر می ره از کلمات خصوصی تر استفاده می کنه و حتی می تونه در گفتمانش با خداوند تبارک و تعالی تغییراتی بده به عنوان مثال وقتی شما با یه آدمی که بزرگه ، در برخورد اول ، صحبت می کنید یک کلامی دارید بعد اگر برخوردها بیشتر شد و نزدیکتر شدید و اعتماد و محبت دو طرف جلب شد ، همون طور که روایت می فرماید : “ بَین الاحباب تسقط الآداب ” دیگه یک سری آداب رو می تونیم کنار بذاریم .  در این سه روزی که مهمان خداوند بودیم ، گفتمان ما سه پله بود . قدم اول درخواست نزدیک شدن ؛ یعنی روز اول و شب اول ما سعی خودمون رو کردیم تا فاصله ای که بین ما و خداوند هست رو جبران کنیم و به خداوند نزدیک بشیم . مرحله دوم جلب اعتماد ؛ در شب دوم گفتیم : خدایا ! حالا که به تو نزدیک شدم برای تو ضرری ندارم ، مثل بزرگان وقتی به افراد نزدیک می شن اول اینها رو تست می کنن که اگر قابلیت ، لیاقت و ظرفیت رو در وجودش دیدند اون وقت به فرد راه می دن و خودمونی می شن . پس قدم سوم و مرحله سوم خودمانی شدنه ؛ امشب که شب آخره ، شب خودمونی شدن با خداست . آدم وقتی با خدا خودمونی می شه یه حرفهای دیگه ای می زنه .

ببینید ما در زندگی مون چند نوع مخاطب داریم ، دسته اول کسانی که باهاشون کارها و مراودات کاملاً عادی مون رو داریم . مثل مسائل کاری ، اجتماعی ، درسی ، مسائل کسب و کار و . . . یه عده از افراد هستند که شاید ما زیاد به اینها دل نبندیم یعنی بین ماها علاقه ای نیست . اصلاً شاید علاقه لازم نباشه ، ممکنه مفید باشه اما بدون علاقه هم می شه با یک نفر شریک شد ، کار کرد ، ازش خوب درس گرفت ، خوب بهش درس داد ، یا خوب باهاش شریک شد ، توی اقتصاد و مسائل دیگه پیشرفت کرد ، می شه . اما یه گروهی هستند که ما اینها رو انتخاب می کنیم برای دل دادن . یعنی از صبح تا شب داریم با عالم و آدم کار می کنیم اما ذهن مون پیش همون یک نفره  و اینه که شیرین ترین لحظات دلدادگی ، زمانی هست که شخص خستگیش رو در نزد یارش رفع می کنه . می گن : آقا ! فلانی از صبح تا شب خستة خسته می شه ، شب که می رسه خونه تمام خستگیش برطرف می شه . یعنی اثرات صحبت با معشوق یکیش برطرف شدن خستگی هست . حالا یکی از کارهایی که انسان خیلی خیلی دوست داره انجام بده ، زمانی که داره خستگیش رو برطرف می کنه ، همین درد دل کردنه . دوست داره دردهاش رو بگه . یعنی از گفتن اینکه امروز چقدر خوش گذشت هیچ لذتی نمی بره اما خیلی خوشحال می شه که بتونه برای معشوقش بگه امروز بد گذشت !

پس با این مقدمه بحث این جلسه رو که شکایت به خدا هست شروع می کنیم . وقتی که ما این سه پله و سه قدم رو رد کردیم ، و روی پله سوم قرار گرفتیم ، ( پله اول نزدیکی ، پله دوم : ایجاد احساس اعتماد و نشان دادن ظرفیت ، پله سوم : خودمانی شدن ) نوبت شکایته .

خُب من که خودم خیلی شکایت دارم ، شماها هم خیلی شکایت دارید ، آیا به ما این اجازه رو دادن که شکایت هامون رو بگیم ؟ یادمه در یکی از بحثها ، فرازی از شکایت امام سجاد (ع) رو گفتم ، خیلی هاتون تعجب کردید که آقا امام  سجاد (ع) هم این جوری صحبت کرده . بله به تو هم اجازه می دن امشب شکایت کنی ، چون الان مقام تو فرق کرده ، این مقام امشب ، با مقام شبهای دیگه فرق داره ، شب اول و دوم تو مهمان خدا بودی ، مهمانی بودی که می تونستی بری ، خدا چند بار هم بهت گفت ، گفت : اگه می خوای بری برو ، من کاری ندارم . اگه می خوای بری ، برو ، این دو روزه مشکلی نداره ، اگه خواستی ، هر وقت دوست داشتی برو ، بگو : آقا ! من دیگه معتکف نیستم . روزه ات رو هم بشکن . مشکلی پیش
نمی یاد ، این دوشب از مهمان هایی بودی که خدا داشت تحملت می کرد ، تا نماز مغرب و عشای امشب خدا داشت تحملت می کرد ، برای بعضی از ماها می گفت : حالا بذار این مهمون باشه ببینیم چی می شه ! اما تا نماز مهمون بودی ، از نماز به این طرف موقعیت تو و خدا فرق کرده ، خدا بهت می گه دیگه حق نداری بری ، از الان مهمون اجباری هستی . یادته تا قبل از اذون می گفتم هر کی می خواد اعتکافش رو باطل کنه ، از الان به بعد می گه ، دیگه حق نداری بری ، اون دو روز اگه می گفتی : خدایا ! شکایت دارم ، چرا به من محل نمی ذاری ؟ می گفت : من که بهت گفتم برو ، چرا نرفتی ؟! اما امشب رو خداوند می فرمایند که باید بشینی ! باید بمونی اگه بگی چرا چیزی بهم نمی دی ؟ نمی تونه بگه من که بهت گفتم برو . وگرنه می گی : کجا برم ؟! من نمی تونم برم . من رو اینجا بستی گفتی نرو . هیچی هم نمی خوای بدی ؟! هزار تا امید بهم دادی ، گفتی : آقات رو می بینی ، فلان می کنی ، فلان می کنی ، تموم شد ! شب آخره . پس اون دو شب قبل با امشب یه فرقی داره ، اون دو شب خدا ناز می کرد می گفت حالا نمی دونم ، ببینم می بخشمت ، نمی بخشمت ؟ چه جوریه ؟ مهمون می شی ؟ نمی شی ؟ در بازه ها ، اگه می خوای بری ، برو اما امشب دیگه تو ناز می کنی ، می گی : حالا نوبت من شد ، نمی ذاری برم ! مهمون دعوت کردی ، به زور نگه داشتی ، نمی خوای آقام رو بیاری من ببینم ؟! من هم ایستادم ، نشستم .

امشب می خوایم به خدا شکایت کنیم . خدایا ! ما شکایت داریم ، باید کجا مراجعه کنیم ؟ ما مشکل داریم ، الان ساعت 10 شبه ، من برای 10 شبه فردا شبم می ترسم ، به کی باید شکایت کنم ؟ آیا امام اجازه می ده ما شکایت کنیم ؟ فرمودند بله ، بنده ها ! شکایت کنید .

بشینیم ببینیم امام مون چه طوری شکایت کرده ؟ ما هم همون جوری شکایت کنیم . مناجات الشاکین می فرماید :
بسم الله الرحمن الرحیم ، اِلهی اِلَیْکَ اَشْکوُا نَفْسً بِالسّوءِ اَمّاره ” خدایا ! به این دو سه روزه
 من نگاه نکن این قدر خوبم ، پاکم ، پام رو بذارم بیرون ، نفسم بیچاره ام می کنه ، نمی خوای کمکم کنی ؟ یه نفسی تو وجودم گذاشتی که صبح تا شب داره من رو به سمت بدی ها وسوسه می کنه ، زشتی ها و بدی های دنیایی رو در مقابلم قرار دادی که بیچاره ام کرده ، از همه طرف فشار به سمت می یاد . فردا که به دبیرستان و دانشگاه رفتم ، عالم و آدم من رو مسخره می کنن ، می خوای نبرم ؟! زور داری می گی !

ببخشیدا ! ولی ما امشب داریم این جوری حرف می زنیم ، چون دیگه مهمونی هستیم که تو خونه خدا نشستیم ، می گیم : حالا که اجازه نمی دی بریم ، می خوایم حرفهامون رو بزنیم . دیشب اگه می گفتیم ، می گفت : نمی خوای ؟ پاشو برو . حالا کجا برم ؟ جایی رو ندارم برم . نمی خوای جوابم رو بدی ؟ خدایا ! من تو خونه ام ، تو محیطم ، تو محله ام ، تنهام . کسی حرفهام رو نمی فهمه ، خدایا ! تو خانواده ام هم مسخره ام می کنن ، کجا باید برم ؟ من این حرفها رو جدی می زنم . دارم جدی به خدا می گم . نمی خوام بگم که تو هم گریه کنی ، من الان عصبانی هستم ، خدایا ! این بچه ها ، این سه روزه پدر خودشون رو در آوردن ، از صبح تا شب دارن گریه می کنن ، مگه ما گفتیم که گریه کنن ؟! خودشون می شینن گریه می کنن . نمی خوای کمکشون کنی ؟ “‌ وَ اِلی الْخَطیئَه مبادره ” می گه : خدایا ! من باید چه کار کنم که نماز برام جلوه نداره ، شب تا صبح هزار تا کثافت کاری می کنم اما دو رکعت نماز نمی تونم بخونم ، به نماز شب های الانم نگاه نکن ، یه کاری کن بازم بتونم نماز شب بخونم . چه جوری می تونم نماز شب بخونم ؟

می دونی او نمازی که بهت می چسبه کدوم نمازه ؟ می دونی چرا امامت چهل سال نماز شبش ترک نشد ؟ اون نمازی می چسبه که فرمود در قنوتم خم ابروی تو در یاد آمد ، نمازی که وقتی قد قامت می گی تو ذهنت قیامته ، قامتت محشرعشقه . این رو به یاد بیار :

جمال تو ببیند اگر مکبر 

به قد قامت بماند تا قیامت

می گه : من چی کار باید بکنم ؟ “ وَ بمعاصیک مولعه ” از این طرف گناه ، چهار ساعت ، پنج ساعت هیچ نگرانی ندارم ، قشنگ به سمت گناه می رم ، خُب کمکم کن ، مگر نمی بینی دارم چه بدبختی می شم ؟ بیچاره می شم ، نمی بینی ؟! چقدر ماه رمضان ها و اعتکاف هام رو خراب کردم ، نمی بینی دیگه جلوی امام رضا (ع) آبرو برام نمونده ؟ نمی بینی هرچی دارم گریه می کنم ، سه روزه دارم می گم : بابا ! دیگه من آدم شدم ، اما امام زمان (عج)‌نمی یاد . شب آخره !

می فرماید : ( مناجات ) دائم این نفس من رو توی گودال هایی می اندازه که به یه بدبختی باید خودم رو بکشم بیرون  !

کجا هستن کسانی که اعتکاف سال قبل اینجا بودن ؟ نه اون کسانی که مردن ، که ای کاش مرده بودن ، دوستاتون کجا هستن ؟! الان تو کدوم بزم گناه نشستن ؟ سال قبلی ها کجا هستن ؟ دو سال قبلی ها کجا هستن ؟ بچه های ما کجا رفتن ؟ اون وقت تو اینجا نشستی برای شهداء گریه می کنی ؟ به خدا شکایت کن ، بگو رفیقم از دستم رفت ، دنیا و آخرتش از هم پاشید ، شهید که گریه نداره . باید بشینیم گریه کنیم ، به خدا شکایت کن بگو خدا ! هم خودم ، هم دوستام رو نجات بده . آخه ما چکار کنیم ؟ تو اگه خودت رو به ما نشون داده بودی ، ما که اینقدر زود نمی بریدیم ، یه فکری به حال ما بکن . بابا ! این امتحان هایی که تو داری از ما می گیری ما نمی تونیم جواب بدیم ( از قول تو دارم می گم ، اینقدر امشب من پررو شدم ، چون می دونم امشب خدا نازت رو می خره ، یه زمانی من حرفی زدم که بعدش پشیمون شدم ، با خودم گفتم : چرا یه همچین حرفی زدی ؟ اون هم تو جمعی که همه نشستن ، در کانون باز بوده ، هر کسی از راه رسیده اومده نشسته ، چرا از قول فاطمه زهرا (س) یه همچین حرفی زدی ؟ به چه حقی ؟ اما امشب می گم همین جوری که اشکات داره می یاد پائین ، خانوم از اون بالا می گه الهی قربونت برم ! )

“‌الهی اَشْکوا اِلیْکَ عَدُوّاً یُذلُّنی ” خدایا ! فردا شب همین موقع شیطون ها دور و ور من رو گرفتن می خوان من رو بیچاره کنن ، زورم بهشون نمی رسه ، نمی خوای کمکم کنی ؟! “ وَ شیطاناً یُغْوینی قَدْ مَلَعَ بِالْوَسْواسِ صَدْری . . . . ” خدایا ! از فردا شب شیطون می یاد می گه : وقتت تلف شد ، بیچاره شدی ! نمی دونی اینهایی که بیرون بودن چه کیفی کردن ؟! فلان فیلم رو شب جمعه پخش کرد ، مسابقة فلان بود ، اِله بود ، بِله بود ، نبودی ! عروسی فلانی بود ، همه رفتن زدن ، کیف کردن ، رقصیدن و . . . !!

خدایا ! اگر منم آقام رو ندیده باشم و رفته باشم که احساس ضرر می کنم ، یه چیزی کف دستم بذار حداقل دلم خوش باشه بگم مشتم پُره .

امشب از خدا طلبکار باش ، بگو : اجازه می دی برم ؟ می گه : نه ! حق نداری بری . بگو : آهان ! حالا نشستم ، مجبوری تحملم کنی ، آره ! من دیگه الان از تو می خوام ، خدا ! شب جمعه است ، یا آدمم کن ، یا آقامو برسون ، یا مرگم رو برسون ! سه راه بیشتر نداری .

دیگه از چی شکایت می کنی ؟ “ اِلهی اِلیکَ اَشْکوا قلباً غاصیاً مَعَ الوسواسِ . . . ” خدایا ! شب آخره ، هنوز من دلم نشکسته ، هنوز قلبم سنگه ، به کی باید شکایت کنم دور و وری هام همه دارن اشک می ریزن ،  من چرا خفه خون گرفتم ؟ مهمون آوردی زجرش بدی ؟! این چه وضع مهمونی هست ؟! نه می ذاری برم ، نه بهم اشک می دی ، نه بهم حال می دی ، این چه وضعیه ؟ به کی باید شکایت کنم ؟!

“ وَ اَیْنَ اَنِ الْبُکاءِ مِنْ خَوْفِ . . . ” خدایا ! چرا چشمام خشکه ؟ دوست دارم امشب تا صبح اشکام بند نیاد . اینقدر دلم گرفته “ الهی لاحول و لا قُوَّه الا بِقُدْرَته و لا نجاه لی ” اینقدر وضعم خرابه که هیچ کسی نمی تونه نجاتم بده . می ترسم آقام هم بیاد بهم بگه برو گم شو ! “ وَ لا نجاه لی مِنْ مَکارهِ الدُّنیا الّا بِعِصْمَتِک ” خدایا ! جون زینب (س) ! از فردا مراقبم باش ، نذار گناه کنم . آخه من تنهایی نمی تونم .

“ فَاَسْئَلُکَ بِبَلاغَهِ حِکْمَتِکْ وَ نَفاذِ مَشیّتک اَلّا تَجْعَلنی یغیْر جودِک مُتَعَرضا وَ لا تُصَیِّرَنی للْفِتَنِ . . . . ”

خدایا ! کمکم کن این دشمنام رو زمین بزنم . “ وَ علی المَخازی والعیوب الساتری ” خدایا بدی هام رو تا حالا پوشوندی ، ممنونتم ! یه وقت نکنه پرده رو کنار بزنی ها ! اون وقت سال دیگه توی اعتکاف راهم نمی دن .

 

 


عیب جویی

    نظر

                                    عیب جویی



بعضی از افراد ذاتاً عیب جو هستند . اصلاً‌ علاقه داره ، تو یه جمعی که نشسته از بقیه عیب جویی کنه . مثلاً وارد این جلسه شده یه گوشه می شینه ، جلسه ششصد تا محاسن داره . یه دونه هم عیب داره ، نه ! بیست تا هم عیب داره ، وقتی که می ره بیرون فقط همین بیست تا رو می بینه ، بعد هم علاقة خاصی داره که این بیست تا رو همه جا بگه . به این آدم می گن عیب جو .
با بنده رفیقه ، مثلاً من پنج تا خوبی دارم ، پنج تا هم بدی ، فقط همین پنج تا بدی رو می بینه و همه جا هم می ره
می گه ، به این می گن عیب جو . حالا کار نداریم که مرحلة بعدی عیب جویی غیبت و تهمت هست . بحث این جلسه فقط عیب جویی هست . می خوایم بدونیم نظر معصومین (ع) نسبت به چنین شخصی چیه ؟ و عیب جویی چه آثار سوئی داره و چطوری رفع می شه ؟ اما آثار سوء عیب جویی :
1 ـ می فرمایند : از دست دادن دوستان . شخصی که عیب جو هست ، دوستانش رو از دست می ده . به هر حال هر کسی احتیاج به دوست و رفیق داره ، اما کسی که چنین صفت بدی داره ، دوستانش بعد از مدتی متوجه می شن که این آدم کارش اینه که عیبهای بقیه رو ببینه و بره بگه ، لذا از چنین شخصی فراری هستند و دوستانش رو از دست می ده . مگه آدم مریضه با یه کسی راه بره که دائم بگرده عیب هاش رو پیدا کنه و فردا هم بره این ور و اون ور بگه ؟! خُب ، هر کسی باشه می ترسه چون همه به هر حال عیب دارن . هر کسی می ترسه .
بعضی از شغل ها هستن که آدم باید ازشون بترسه ، مثلاً می گن : پاسبان هر سبیلویی رو دزد می پندارد ! هر آدم سبیل کلفتی رو که می بینه فکر می کنه دزده . بعضی ها اینطوری اند ، یارو اصلاً تو اداره آگاهی داره کار می کنه ، آقا فکر میکنه همة عالم دزدند ! چرا ؟ چون اینقدر در این شغل پیش رفته و در این شغل غرق شده که دیدش نسبت به جامعه و مردم ، همون دید مأمور آگاهی می شه . بعضی ها شغلشون اینطوری بهشون القا کرده اما بعضی ها ذاتاً این تیپی هستند و شغلشون هم هرچی می خواد باشه .
2 ـ یکی دیگه از آثار عیب جویی تهییج کینه هاست : یعنی چی ؟ مثلاً بنده با آقای الف رفیقم ، دائماً در این عیب
می بینم ، همین جور تو فکرم ، فکر نمی کنم که این صد تا حسن هم داره ، چون فقط و فقط عیب رو می بینم . این
عیب ها رو روی هم جمع می کنم . عیب اول ، عیب دوم ، عیب سوم ، از عیب ششم و هفتم ، به بعد دیگه من از این بدم می یاد . عیب بیستم رو که می بینم این بد اومدن تبدیل به کینه می شه .
اصلاً می بینی انسان عیب جو ،‌ هیچ کس رو در جامعه قبول نداره . وقتی می گی : فلانی ! می گه : آقا ! این رو ولش کن ! فلان عیب رو داره . اسم یکی دیگه رو می یاری . می گه : آقا ! این ؟! این اینطوریه . آخرش به مرحله انزوا می رسه . توی یه بن بست انزوا گیر می کنه و هیچ یاری نداره . نه کسی دوستش داره و قبولش داره ، نه اون کسی رو دوست داره و قبول داره . پس این عیب جویی نه تنها دوستان رو از انسان فراری می ده بلکه انسان رو هم از دوستان فراری می ده ، چون در دل انسان دائماً کینه حاکمه و با این کینه آدم نمی تونه رفیق بگیره .
3 ـ رسوایی : رسوایی دنیا و آخرت . خداوند تبارک و تعالی وعده داده ، یعنی در حقیقت وعید داده ، گفته : کسی که عیب مردم رو بگرده و پیدا کنه و بعد این عیب ها رو در جامعه نشر بده و آبروی مردم رو ببره ، منِه خدا تعهد می کنم در دنیا یک و در آخرت دو ، در هر دو جا عیب هاش رو باز کنم ، پخش کنم و رسواش کنم !
با این وعیدی که خداوند داده ، یعنی به هر نحو ، انسان داره ضرر می کنه ، خُب آقا مگه این کار خوبیه ؟ واقعاً در خودمون مرور کنیم ، ببینیم عیب جوییم یا نه ؟
آیا یه لیوان آب نصفه که به ما نشون می دن ، نصفة‌ پر رو می بینیم یا نصفة خالی رو ؟ اگر نصفة خالی رو می بینیم ، عیب جوییم و اگر نصفه پر رو می بینیم ، انسان مؤمنی هستیم و ایمان داریم .
معمولاً هم اینطوریه که کلاً مردم کاری به این کارها ندارن یعنی عیب جویی یه صفت نادره ، یه صفت منفیه نادر . خُب حالا وقتی به این قضیه پی بردیم که دوستانمون رو از دست می دیم و دوست پیدا نمی کنیم و خداوند در دنیا و آخرت رسوامون می کنه . ما چه جوری با این قضیه مبارزه کنیم ؟
راههای درمان عیب جویی :
1 ـ
اولین راه مبارزه با عیب جویی ترک همنشینی با عیب جویان : خوب دقت کنید !
امام علی (ع) می فرمایند :
” مصاحبه الاشرار توجب سوء ظن بالاخیار ” کسی که با انسانهای شرور و بد می شینه و همیشه هم صحبتش بدها هستند این نسبت به خوبها دارای سوء ظن می شه .
چرا ؟ چون در یه جمعی که نشسته تمام این جمع ، صحبتشون بد نام کردن خوبهاست . مثلاً توی یه مدرسه و یا توی یه کلاسی هست که اینها ، همه با دین و دیانت مشکل دارند ، کسی که با دیانت مشکل داشته باشه با متدینین هم مشکل داره ، و کسی که با متدینین مشکل داشته باشه ، همیشه بدیشون رو می گه و این بد گفتن ، یه بار ،‌ دو بار ، ده بار ، صد بار ، بالاخره بر وجود ما تأثیر می ذاره . انسان تبدیل می شه به : “ مصاحبه الاشرار “ هم صحبت اشرار و این باعث می شه نسبت به خوبها بدبین بشه . این کاری هست که هم صحبتی با بدها انجام می ده ، و بالاخره بدی شنیدن روی آدم تأثیر می ذاره .
مثلاً من آقای فلانی رو خیلی دوست دارم ، برای من قداست داره ، دفعه اول یه کم از ایشون بدی می گن ، دفعه دوم فحشش می دن ، دفعه سوم و . . . دفعه بیستم قداستش می ریزه . دفعه بیست و یکم من اصلاً شک می کنم که این خوب هست یا نه ؟ دفعه پنجاهم اصلاً نظرم نسبت به اون بر می گرده ، دفعه صدم اصلاً ازش کینه پیدا می کنم !! می بینید ؟!
در زمان آقا امام مجتبی (ع) جوّ شام به گونه ای بود که اهالی شام نسبت به آقا امیرالمؤمنین (ع)کینه داشتند . و گاهی پیش می یومد که به امام مجتبی (ع) فحش و ناسزا می دادند . ببینید کینه چه بلایی به سر آدم می یاره ، ولو اینکه طرف مقابل علی (ع) باشه ، ولو اینکه قرآن ناطق باشه ، ولو اینکه یک بار دیدنش انسان رو از این رو به اون رو می کنه ، به هر حال چون دائماً با اشرار مصاحبه می کردند نظرشون نسبت به امام علی (ع) هم برگشته بود . اینه که من همیشه می گم : عزیزان ! خودتون رو از این جمع های حزب اللهی و متدین جدا نکنید . اولش از جمع جدا می شی ، به هر حال یه جمع لازم داری ، یواش یواش تو جمع دیگه می یوفتی ، تو اون جمع که افتادی خدا کنه بتونی خودت رو حفظ کنی . من می گم نمی تونی ، چون امام (ع) داره می گه . چون یواش یواش اصلاً نظرت در مورد دین و دیانت و خدا عوض می شه ، پس اولین راه درمان اینه که خودتون رو از جمع خوبان جدا نکنید .
آقا جمع بدها کیا هستند ؟ ببینید بد ، یه مفهوم کلیه . برای خودتون بد رو مصداقی کنید . خیلی از جمع هایی که ما فکر می کنیم بد هستن ، بد نیستند ، ناآگاهند . آدم می تونه توی این جمع ها نفوذ کنه و آگاهشون کنه . بد یعنی جمعی که با غرض و با علم ، با دین و ارزش و انقلاب و . . . مخالفت می کنه . اما کسی که غرضی نداره ، علم هم نداره ، بد نیست . این فقط نا آگاهه . وظیفة ما اینه که ناآگاهان رو آگاه کنیم .
جمعی که با یه نوسازی معنوی می تونیم متدینش کنیم ، بد نیستند . بد اونیه که می دونه ، غرض داره ، با علم ، با
دیانت مون مخالفت می کنه . این می شه بد . وگرنه این دبیرستانهای ما و این بچه های ما بد نیستن . ما فرض می کنیم گناه هم می کنند ، اما بد نیستند . نود درصد جمع دبیرستانهای ما جو ناآگاهه . اگر دینی ، از روی اخلاص با تمام
ظرافت هایی که لازمة نسل جوان هست به اینها ارائه شده بود که نشد ، کارشون به اینجا نمی کشید .
حالا نوبت ماست دیگه ، هرچی دست رو دست بذاریم وضعیت بدتر می شه . باید راه بیوفتیم در جهت اینکه بد و خوب ها رو از هم جدا کنیم و جمع های ناآگاه رو هم آگاه کنیم .
پس می گه مجالست با بدان و رفت و آمد در گروهها و تشکل هایی که دائماً اهل فساد و فسادهای مختلف هستند ، چون زیاد نسبت به خوبان در این مکانها بد گمانی ترویج می شه ، انسان خود به خود از جمع خوب ها جدا می شه . این مسئله رو درصد بالایی از شما چشیدید و با تمام وجود لمس کردید .
2 ـ
راه دوم درمان عیب جویی : امام صادق (ع) می فرمایند : آیا انتظار داری تمام خوبی ها در دوست تو جمع شده باشه ؟ و بعد دوباره می پرسند : کو رفیقی که هیچ عیبی نداشته باشه ؟

در ادبیات فارسی هم ضرب المثلی داریم که از همین حدیث گرفته شده . می گه : گُل بی عیب خداست .
( و معصومین (ع) ) آیا کسی هست عیبی نداشته باشه ؟ در رفاقت هاتون ، بسنجید و درصد بگیرید ، اگه نسبت خوبی ها به بدیهاش از 50 درصد به بالا هست ارزش رفاقت داره . یعنی یه موازنة ظاهری و برآیند ظاهری انجام بدید . البته خیلی راحت می تونید از رفتار رفیق تون متوجه این موضوع بشید که اگه خوبی هاش بیشتر از بدیهاش بود ، همین کفایت
می کنه . قرار نیست ما بگردیم گل بی عیب پیدا کنیم . این رو داشته باشید .
مثلاً عرض می کنم : یکی از شما با بنده رفیقید ، ما منبر می ریم ، مداحی می کنیم و کارهایی که الان می بینید . خُب اینها مثلاً یه درصدی استفاده الهیه ، حالا ممکنه شما در بنده یه عیبی ببینید و کشف کنید ، آیا درسته که بگی : آقا ! ولش کن . بریم دنبال کارمون . این اصلاً آدمه ؟!
قرار نیست همه گُل بی عیب باشند ، انسان با خودش می سنجه . می گه : فلانی اون بالا روی منبر نشسته ، در ضمن این یه عیب رو هم داره اما از سه تا کارش که استفاده می کنیم . همین ! عیب هم داشته باشه .
بهش میگی : آقا نوار فلانی رو چرا گوش نمی دی ؟ میگه : نوار فلانی ؟! ولش کن ! ـ مگه چی شده ؟ ـ نشنیدی . . . . ؟! خُب چه ربطی داره ؟ حضرت امام (ره)‌ می فرمودند : حتی از علم اساتید بی دین ، استفاده کنید . نگفتن برو پشت سرش نماز بخون ، نخون ! اما از علمش استفاده کن . این نکته ای هست که باید رعایت بشه . پس گل بی عیب خداست .
از صد درصد صفات یک شخص ، 60 درصد ، نه ، 51 درصدش خوبه ، این قابل استفاده است . پس اگر یه وقت عیبی رو در امثال من مشاهده کردید ،‌ اینجوری حساب کنید که آیا این عیب باعث می شه در اون استفاده ای که من می کنم ، خللی وارد بشه ؟ اگر اینجوریه ، حق با شماست . اما اگر نه ، استفاده سرجاشه ، عیب هم سرجاشه . و این عیب کاری به اون استفاده نداره ، خُب عیب رو کنار بذار و به کسی هم نگو . استفاده ات رو بکن .
یه وقت هست ، احساس می کنی مثلاً بنده از راه دین دارم می بُرم و به یه مسیر بی دینی می رسم ، خُب این عیب قاطی می شه و در استفاده خلل وارد می کنه . یعنی در حقیقت ، استفاده انجام نمی شه . این انحرافه ، این جا وظیفه انسان اینه که کنار بکشه و مبارزه کنه . اما اگه نه این عیب ربطی به دینم نداره ، مثلاً طرف خیلی علمش بالاست ، خیلی هم متقیه اما قدش کوتوله است . خُب ربطی نداره . می گه : آقا ! این کوتوله است ، من از این استفاده کنم ؟! خُب چه ربطی داره ؟
بعضی عیب ها اینطوری هستن . اصلاً این عیب ربطی به استفاده ، نداره ، یعنی همون قدر این عیب در استفاده تأثیر
می ذاره که آسفالت و بادمجان روی هم تأثیر می ذارن . همین ! پس این رو دقت کنید !
3 ـ
راه سوم درمان عیب جویی :
می فرمایند : کلماتی که ایهام داره حمل بر صحت کنید . بعضی از کلام ها هست ، ایهام داره ، یعنی بستگی داره نیت طرف از این کلام چی باشه در چنین جایی می گن شما این کلام رو حمل بر صحت کنید . بگید انشاءالله درست می گه .
البته نه اون کلامی که مطمئناً مشخصه نیت طرف بد هست . اگه مطمئنید ، اینجا حمل بر صحت ، عقلانی نیست . وقتی که ایهام وجود داره و مشخص نیست که نیت چیه ، شما بگید انشاءالله نیتش خوب بوده .
مثلاً شما می دونید یه بنده خدایی فلان حرف رو زده ، اما نمی دونید واقعاً منظور خوب بوده یا بد . می گن چنین جایی شما جهت خوب رو لحاظ کنید . بگید انشاءالله خوب بوده .
4 ـ
راه چهارم درمان عیب جویی : توجه به پاداش
: یعنی اگر یه کسی عیب جو باشه ، اما این صفت عیب جویی رو رفع کنه و به جایی برسه که مثلاً عیب رو در شخص ببینه و با یکی از این راهها ، عیب رو پنهان کنه و به کسی نگه ، امام صادق (ع) می فرمایند : چنین شخصی در روز قیامت ، وقتی پرونده اش رو به دستش می دن و نگاه می کنه با خودش
می گه : دیگه لازم نیست حساب و کتاب بشم ، با این همه گناهی که دارم حتماً جام تو جهنمه .
امام صادق (ع) می فرمایند : پرونده رو نگاه می کنه ، ناامید سرس رو پائین می اندازه و می خواد راه بیوفته به سمت جهنم ! یه دفعه از طرف خدا ندا می رسه : بندة من ! یادتِه فلان عیب ، فلان عیب ، فلان عیب رو دیدی ( همه عیبهایی رو که توی دنیا دیده بوده و چشم پوشی کرده بود ، براش اسم می یارن )یادته اینها رو دیدی ، اما این صفت حسنه و عالیه در تو بود که عیب ها رو پنهان کردی . یادته ؟! عرض می کنه : بله ! خدا می فرماید : خُب منِه خدا الان می خوام تلافی کنم . من کریم هستم ، و از تو کمتر نیستم ، منم گناهانت رو پنهان می کنم . به پرونده اش نگاه می کنه ، می بینه از گناهانش اثری نیست .
اگه آدم این دو روز دنیا رو یه کم نسبت به اطرافیانش رحیم باشه ، در روز قیامت رحمت الهی شاملش می شه . اگه یه کم از لذت هایی که از گناه زبان می بریم قلم بگیریم ، خدا روز قیامت به رخمون نمی کشه . فقط یه کم !
مثلاً بنده با یه آقایی رفیق شدم ، شما چه کار داری که می یای می گی : با این رفیق شدی ؟! نمی دونی چه عیب هایی داره ؟! خُب این عیب ها چه ربطی به من داره ؟ می دونی داری برای خودت آتیش جهنم رو می خری ؟ اگر این احساس های حسادت ، کینه و عیب جویی رو قلم نزنیم ، روز قیامت نباید زیاد امید داشته باشیم ! می گه : آقا احساس خطر کردیم ! نباید احساس خطر می کردی ، اصلاً به تو ربطی نداره !
یه وقت هست آدم گناه رو به عینه می بینه ، اگه اینجا با قصد و نیت خیر ، اون هم به یه بزرگتری بگه که حل بشه اشکالی نداره . اما اگه همین طوری این عیب ها رو به بقیه بگه ، حل نمی شه ، فقط باعث آبروریزی می شه . فقط داره آبرو می بره . و یا اگر گناه رو به عینه در کسی ببینی و خطر رو صددرصد احساس کنی و بری بگی ، و اون بنده خدا هم نتونه کاری بکنه ، این هم می شه غیبت . در صورتی که تو اشتباه کنی و چنین عیبی در شخص نباشه ، این دیگه تهمته .
آقا ! دو تا رابطه رو به هم زدی و جمع های اینطوری رو پوکوندی ! اما عنایت کنید ! اگر احیاناً عیبی رو در برادرتون یا خواهرتون دیدید ، فقط و فقط به کسی بگید که بتونه این عیب رو رفع کنه و یا برید به خودش بگید گرچه من توصیه نمی کنم به خودش بگید ، چون شما هم سن هستید و از همدیگه قبول نمی کنید ، راهش همینه .
اما اگه بری به دوستش بگی ، با فلانی رفیق شدی ؟! می دونی چه خبره ؟ ـ نه ، چه خبره ؟ ـ اینجوریه ، اون جوریه !!
خُب باشه ! اصلاً به ذات دلت دقت کردی که ببینی دلیل این حرفت چی بوده ؟ آیا حسادت نبوده ؟ آیا این نبوده که چشم نداری ببینی دو نفر با هم رفیق باشن ؟ آیا اگه دو نفر خیلی با هم صمیمی شدن دلیل بر این هست که در رابطه شون گناه هست ؟! “ هو الذی الف بین قلوب المؤمنین ” خدا بعضی ها رو برای هم مشخص کرده ، اینها بیشتر با هم رفیق می شن . همین ! قرار نیست که همه فقط رفیق ما باشن . این رو عنایت کنید !
و این رو من بهتون بگم ، با این عیب جویی شما دارید دو تا خیانت انجام می دید : 1 ـ خیانت شخصی : که باز خودش دو جنبه داره : به اونها داری خیانت می کنی ، چون اونها رو از هم جدا می کنی و این رابطه ای که خداوند ایجاد کرده رو داری به دروغ و گناه خط می زنی . و دوم داری به خودت خیانت می کنی ، چون عیب جو می شی و خدا دنیا و آخرتت
رو ، خراب می کنه !
2 ـ داری به جامعه خیانت می کنی ، برای اینکه این جمع ها رو داری خراب می کنی . اما یه دعا : خدایا ! با خط زدن صفات رذیله مثل حسادت ، کینه ، بغض ، حب دنیا و صفات شهوانی از وجود ناقابل ما و با قرار دادن پیوندهای محکم محبت شرعی بین ما ، همه مون رو در ادامة راه خودت ، پیروز و موفق بگردان . الهی آمین ! وقتی می گی : “ الهی آمین ” یعنی قول دادی .
5 ـ
آخرین راه درمان عیب جویی : توجه به عِقاب و کیفر : ب
ه این موضوع دقت کنیم که ما عیب دیگران رو پیدا کردیم و به بعضی ها گفتیم ، خُب این چه نتیجه ای داره ؟ آیا می دونید با این کار چه بلایی به سرمون می یاد ؟ آیا اینجوری نیست که اگه بعضی عیب های ما رو بفهمند دیگه تو این شهر نمی تونیم زندگی کنیم ؟ کی باید عیبهای ما رو بپوشونه ؟ خدا باید بپوشونه دیگه ، خدا خودش داره می گه : اگه عیب بنده هام رو نپوشونی ، من عیب تو رو نخواهم پوشاند . نه در دنیا و نه در آخرت !
همیشه این مسئله رو مد نظر داشته باشیم ، هر وقت خواستن در مورد کسی صحبت کنند ، اگه از این شخص عیبی به خاطرت اومد ، مواظب باش ! این رو به یاد بیار که خودت هم همچین صاف و پاک و بی عیب نیستی . وقتی اینجوری شد ، آدم دیگه خودش می فهمه که باید چکار کنه
انشاءالله خداوند همه ما رو به عیوب خودمون واقف کنه .
اما عیب جویی ممدوح : تا حالا می گفتم : عیب جویی بده ، اما حالا می گم عیب جویی خوب هم داریم !‌ چیه ؟ اینه که انسان در خودش بگرده و عیب هاش رو پیدا کنه و رفع کنه . این خیلی مهمه . انسانی که چشمش به عیبهای مردم هست ، از عیبهای خودش غافله ، می گن به جای اینکه چشمت دنبال عیوب مردم باشه ، اگه دلت برای خودت می سوزه ، تو وجود خودت بگرد و عیب هات رو پیدا کن . اگر هم دلت نمی سوزه ، برو یه کم تو قبرستون بچرخ تا دلت بسوزه ! بالاخره یه روزی ما رو اون زیر می ذارن ، ببین چی داری جمع می کنی ؟ بگرد عیب هات رو پیدا کن . چیزی که به درد اون زیر می خوره رو تقویت کن . اونهایی هم که می بینی اون زیر رو داره خراب می کنه و مثل آتیش داره اون زیر رو پر می کنه ، اونها رو خط بزن و اگه واقعاً دلت برای خودت نمی سوزه ، ما دیگه کاسة داغ تر از آش نیستیم ! انشاءالله خداوند این توفیق رو به ما بده که عیب های خودمون رو پیدا کنیم و رفع کنیم . والسلام